قرارعاشقی باشهدا

مشخصات بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستای خوبم...این وبلاگ ، تحت عنوان "قرارعاشقی"؛
هرشب یه مهمون عزیزی از شهدا داریم که خودشونو براتون معرفی می کنن...در حقیقت هدفمون از قرارعاشقی یعنی اشنایی با شهدا .........
امیدواریم که بهترین استفاده رو ببرید.
در ضمن، کپی با ذکر صلوات می باشد.

یاعلی.

رقیه خاتون

شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۰۶ ب.ظ


بسم رب الحسین علیه السلام

 

کلُ یومٍ عاشورا ،کلُ ارضٍ کربلا

 

✨✨قرار عاشقی شب سوم محرم

✨دلداگی با یاران و فرزندان امام حسین علیه السلام

✨✨سلام دوستان،

عزاداری هاتون،مورد قبول،ثبت شده در دفتر ارباب بی کفنمون ان شا ءالله

 

امشب یه مهمون خیلی عزیز داریم،

بذارین خودشون بگن کی هستن

عمه مم خیلی خیلی دوس دارم❤

هرجایی فک کنی،کنار منه

نه که خیلی شبیه مادرشم

واسه اینه سه ساله یار منه

 

شیعه هامون به من لقب دادن

عمه کوچیکه ی همه سادات

من ولی عشق دختر علی ام

همه تون بحر عمه ام صلواااات

 

خداروشکر ،ازاینکه من کلی

داداشی وپسر عمو دارم

بس که شیرین زبون ومعصومم

همگی عاشق وطرفدارم

 

خب عزادارایی که عاشق ما خاندان اهل بیت هستین حالا که منو شناختین بریم سر اصل مطلب

همه چی خوب بود تا اینکه

یهویی راهیِ سفر شدیم و...

حج نصفه وَ راه کرب و بلا....

همسفر با غم

وخطر شدیم و...

 

اومدم تا بگم برای شما

قصه هایی زگوش وگوشواره

از علمدار مهربون وشجاع

تا علی اصغر و ز گهواره

 

واما بگم از اون روز

 

لایَوم کَیومک یا اَبتا یا ابا عبداللّه...

داداشا وپسرعموهایِ_

_سرو قدّم یکی ... دوتا...رفتند

اکبر وقاسم وعمو عباس

پرکشیدند وتا خدا رفتند

 

وهب و حر،عمو حبیب وزهیر

همه شون پر زدند تا بخدا

اصغراز فرط تشنگی بی تاب

بابا بردِش شما بگین ،به کجا؟؟

 

دیگه طاقت نمونده تا که بگم

چه بلاها سر بابایی اومد

وای از عصر روز عاشورا

از خیانت..... جفای مردم بد

 

خلاصه ...

من همون روز صبح تا غروب ،بی برادر شدم..یتیم شدم..

 

همین که شمر ملعون سر بابا رو بریدوبه نیزه کرد تنهای تنها شدیم،

دم دمای غروب بود که.

 

یهو دیدیم که سربازا اومدن

همه جا مثل روز☀ روشن شد

خیمه ها ⛺ رو آتیش زدن یکجا

همه جا مثل روز ☀ روشن شد

 

شلّاقارو کشیدن و یه دفه

افتادن جون دخترا ،زنها

همگی جیغ وداد میزدیم و..

ناله ی ای خدا میرفت بالا

 

چادرم رفت،گوشواره م هم

گوش زخمی فقط برام مونده

مطمئن باش نفرینت میکنم

کوفیِ از درِ خدا رونده

 

سرها رو به نیزه ها کردن،یه زنجیر به گردن داداش علی بستن،وبقیه رم بستن به اون زنجیرراه افتادیم

کافی بود از کاروان عقب بیفتیم تا با شلاقاشون بیان سراغمون،عمه تاجایی که میتونست خودشو رو بچه ها می انداخت وسپر بلای ما میشد.

 

بعداز یه مدت به کوفه رسیدیم،همه میگفتن خارجی ها اومدن،من که منظورشونو نمیفهمیدم،مگه ما بچه های پیغمبرشون نبودیم،پس چرا میگفتن خارجی؟؟

 

بی حیاها رو پشت بوم ها کِل میکشیدنو بهمون سنگ میزدن،میگفتن هرکی بیشتر سنگ بزنه بهشت میبرنش،

بالاخره از اون شهر نکبت گذشتیم و رسیدیم به شام،

ای وای از شام

آخرش بعدِ چند روز سفر

رسیدیم شهرِشومِ شامِ بلا

ماها رو تو خرابه جا دادن

بین سنگ ریزه ها وخاک وخُلا

گیردادم عمه من بابامو میخوام

دلمم❤ بدجوری براش تنگه،

راه نداره، باید بیاد امشب

بی بابا زنده بودنم ننگه

 

یهو دیدم یه ظرف آوردن

با یه پارچه که روش کشیده بودن

جیغ زدم من غذا نخواستم که

چرا فک میکنید گرسنه م من؟؟؟

 

 

خوب که دقت کردم دیدم اونی که زیر پارچه س غذا نیس،یه آشناس یه آشنا که بدجور دلتنگش بودم

 

بابا جونم خوش اومدی عزیزم

خیلی وقته که......آه.....منتظرم

اون بالا روی نیزه ها دیدی؟

دیدی که چشم به راه منتظرم؟؟؟؟

 

باباییم اومد اما چه اومدنی.

یه سر زخمی پراز خاکستر بدون بدن،

اما همین که اومد برام بس بود،سرو بغل کردم وبا گوشه دامنم زخمها و خاکستراشو پاک کردم،بعدشم حسابی براش درد دل کردم،گفتم که چیا دیدیم وچیا شنیدیم،بابایی هم باحوصله گوش داد به حرفام،

وقتی سبکه سبک شدم دیدم دیگه اینجا جای موندن نیس منم رفتم پیش بابا وداداشام.

دیگه درد نداشتم،پاهامم آبله نداشت،گشنه مم نبود،فقط دلتنگ ونگران عمه جون زینب بودم،بعد رفتن من اون خیلی خیلی تنها میشد،

اما مگه نه اینکه عمه م کوه صبر بود،پس میتونست دوریمو تحمل کنه،همونجا دفنم کردن.

 

اینجا خونمه ،می بینید چقدرعاشق دارم،کلی عروسک و اسباب بازی نذر میکنن ,تازشم بع اسم من سفره پهن می کنن,اخه من باب الحواعجه ی اهل بیتم..

 

من به لطف خدا با دستای کوچیکم گره های خیلی بزرگو وا می کنم،دعا می کنم به زودی زود شر داعش کنده بشه،تا شماها بازم بتونین بیاین دیدنم.خداحافظ

 

"علی پور"


  • سرباز گمنام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی