قرارعاشقی باشهدا

مشخصات بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستای خوبم...این وبلاگ ، تحت عنوان "قرارعاشقی"؛
هرشب یه مهمون عزیزی از شهدا داریم که خودشونو براتون معرفی می کنن...در حقیقت هدفمون از قرارعاشقی یعنی اشنایی با شهدا .........
امیدواریم که بهترین استفاده رو ببرید.
در ضمن، کپی با ذکر صلوات می باشد.

یاعلی.

حضرت علی اکبر

يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۲۱ ق.ظ



یارب الحسین علیه السلام

 

قرارعاشقی"ویژه محرم"؛شب هشتم

 

دلدادگی بایاران وفرزندان امام حسین ع

سلامقرارعاشقی ها🌸

شب هشتم محرم_

شب جوونهاست شب حاجت گرفتن وکربلایی شدن😔 رفتین مجلس روضه آقا دعا برا فرج یادتون نره ها

حالا بریم یکم عشق بازی کنیم با حیدرکربلا 🌹جوون خوش قد وبالای حضرت سیدالشهداع  سلام منو همتون می شناسین أشبه الناس به پیغمبرم.خَلقاًوخُلقاً....

 

هروقت بابام دلش برای جدش رسول الله🌷 تنگ می شد می شست خیره می شد به من😊آره من علی اکبرم

علی بن حسین بن علی هستم.

درواقعه ی کربلا اولین نفری بودم ازبنی هاشم💐 که از پدرم اذن میدان گرفتم.وپدرم هم بلافاصله فرمودند

فأذن

راستی یه نکته ای بگم شاید کمترشنیده باشین

در واقعه ی کربلا برای دونفر أمان نامه آوردن یکی برای عموجانم عباس ودیگری هم برای من.....

مردکی ازشام اومد و برای من به اصطلاح خودشون أمان نامه آوردن چون که می گفت توباخلیفه خویشاوندی داری اگرمی خوای برات أمان نامه بگیریم وهرجا دوست داشتی برو.

حالا من رو بگوعصبانی وناراحت من کجا وخلیفه ی ننگین شما کجا!!؟؟؟

البته بیراهم نمی گفتن

من از جانب مادرم یه نسبتی با ابوسفیان داشتم.

مادرمن لیلادختر"ابی مره ی ثقفی"است.که مادر ابی مره ی ثقفی دختر ابوسفیان بوده.....

درهرحال من به اون أمان نامه اونها محلی ندادم خب آخ خویشاوندی با رسول خدا🌷 رو رها کنم وبرم سمت ملعون صفتها...

هنگامی که رفتم برای إذن گرفتن از پدرم

امام ع اینگونه باخود نجوا می کرد

خدایاشاهدباش جوانی🌹 به سوی این قوم می رود که در خلقت واخلاق وگفتار شبیه ترین مردم به پیامبر🌷توست وهرگاه مشتاق سیمای رسول🌷 تو می شدیم به چهره اش می نگریستیم.

 

 حالا ازحق نگذریم نمی دونید اونجا بابام حسین ع چی کشید!!؟؟

به امام صادق ع عرضه داشتند،بهترین لذت برای یک پدر چیه؟

گفتند

وقتی ببینه بچه اش خوش قدوبالاشده و جلوش راه می ره.

 اون لحظه آخرهم پدرم نگاهی مأیوسانه به من انداخت وچشمانش را به زیر انداخت وگریست.....

اما بریم سرقصه ی آسمونی شدنم که حرف خیلی زیاد.....

در روز عاشورا در اولین یورش👊 به دشمن وجنگ نمایانی که از خود نشان دادم ۱۲۰نفر از اونها رو به هلاکت رسوندم اما دیگه طاقت نداشتم وبرگشتم پیش مولا وپدرم حسین ع🌹وعرضه داشتم

ای پدرجان تشنگی مراکشت وسنگینی اسلحه مرابه زحمت انداخته آیاجرعه ای آب هست که به من بدهی؟؟

بابای عزیزم🌹تواین لحظه گریستند وفرمودند

إی أمان پسرم از کجا برایت آب بیارم اندکی دیگر مبارزه کن،دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت🌷زیارت خواهی کرد وتوراازآبی سیراب کند که هرگز تشنه نشوی.

در روایتی دیگرکه در کتاب مقتل معصومین آمده این لحظه رو اینگونه بیان می کند

امام حسین ع گریست وفرمود

پسرم زبانت را بیاور.زبان من را مکید وانگشتر💎 خودشون رو به من دادن وفرمودن این انگشتر💎 را در دهانت نگهدار وبه میدان نبرد برگرد.امیدوارم پیش ازغروب جدت باجام سرشارخود سیرابت کند آنگونه که پس ازآن هرگز تشنه نشوی.

 

ومن دوباره به میدان نبرد بازگشتم.(البته کمی ناراحت بودم آخ لبهای مولا وامام زمانم🌹 وپدرگلم ازلبهای من هم خشک تربود اون لحظه خیلی لحظه تلخ وسختی بود)دوباره تعدادی از اونها رو به هلاکت رسوندم تا اینکه خبیثی به اسم "مره بن منقذ عبدی" برای من کمین گذاشت وباخودش می گفتگناه عرب به گردنم باش اگر داغش رو به دل مادرش نگذارم

نانجیب👹ضربه ای برفرق سرم زد ومن هم افتادم روی اسب ودست برگردن اسب به جایی که سمت خیمه های خودمان بروم به سمت لشگردشمن رفتم واینجا بود که هر نانجیبی که می رسید یه ضربه بر من وارد کرد.

وشاید من تنها شهیدی باشم در کربلا که تعبیر "إربأ إربا" یعنی بدن قطعه قطعه 😔شده براش استفاده شده است.

اما حالا پدرم ومولایم حسین ع به بالین من آمد.

صورت به صورت من گذاشت وفرمود"انی علی الدنیا بعدک العفا"

یعنی پس ازتوخاک براین دنیا باد.

آنگاه مشتی ازخون پاک مرا گرفت وبه آسمان افشاند.قطره ای هم برنگشت.(مقتل معصومین ع جلددوم صفحه ی۳۵۳)

درنقلی دیگر آمده است

پدرم بااسب نیامد به سمت من با قدم آمدودوزانودوزانو خودش رو آورد کناربالین من و آنقدرگریست که عده ای گفتنداو(امام حسین ع)وفات کرد.

عصای پیری بابا مقابلم نشکن

توان بده به من_ناتوان علی اکبر

از اینها سخت تر ودردناک تر برای بابام این بود که به محض رسیدن به بالین من لشگر شروع کردبه هلهله کردن وخندیدن،شاید اگرعمه جانم زینب نمی اومد بال

ای سر من بابام همین جا کنار من جون می داد.

به محض آمدن، عمه أم خودش رو انداخت روی من واین باعث شد که بابام زیر بغل عمه رو بگیره وببره به سوی خیمه زنان

وبعد امام ع به جوانان بنی هاشم امر نمود پیکر من را به کنار خیمه ها ببرند.

 

جوانان بنی هاشم بیایید

علی رابر در خیمه رسانید

خدا داند که من طاقت ندارم

علی رابر در خیمه رسانم

ای تازه جوان من،ای راحت جان من

ای سرو_دل بابا،ببین قد کمان من

جسمت به زمین مانده،من خسته ودرمانده

عالم همه درهم ریخت،ازآه وفغان من

یکباردگراینجا،لعل لب خود بگشا

بامن توبگوبابا،ای روح وروان من

 

 

در آخر هم برای همتون مخصوصا شما جوونها زیارت قبربابام امام حسین ع رو آرزو دارم

من هم پایین پای پدرم ومولایم امام حسین ع به خاک سپرده شده ام.

 

السلام علیک یااباعبدالله الحسین ع

السلام علیک ورحمه الله وبرکاته....

قرارعاشقی های عزیز ممنون از همراهیتون

راستش دلم نیومد حالا که امشب عشق بازی کردیم با جوون ابی عبدالله ع از علی اکبرهای امام خمینی چیزی نگیم ویاد نکنیم.

اونهایی که یه عده شون سر دادن پا دادن جون دادن یه عده دیگشون تیکه تیکه شدن

یه سریهاشونم اصلا پیکری ازشون نموند.

یاد همشون بخیر

شهیدی اومد توخواب داداشش وازش خواست که پنج شنبه ها سرمزار او نیان

 می دونید چرا!!؟؟

آخ گفته بود ما شبهای جمعه همه ی شهدای جوون میهمان علی اکبر امام حسینیم وقتی شما می یاین سرمزارم من مجبورم پیش شما باشم واز مهمونی جا می مونم.

بله دوستان هم چین جایگاهی دارند شهدای ما

حالا ما چقدر این روزها برای رهبرمون مثل علی اکبرهای خمینی کبیر هستیم.سرتون رو دیگه درد نیارم.....

یاعلی

التماس دعا

"امینی"

  • سرباز گمنام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی