قرارعاشقی باشهدا

مشخصات بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستای خوبم...این وبلاگ ، تحت عنوان "قرارعاشقی"؛
هرشب یه مهمون عزیزی از شهدا داریم که خودشونو براتون معرفی می کنن...در حقیقت هدفمون از قرارعاشقی یعنی اشنایی با شهدا .........
امیدواریم که بهترین استفاده رو ببرید.
در ضمن، کپی با ذکر صلوات می باشد.

یاعلی.

علی اصغرشش ماهه

يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۰۱ ق.ظ



بسم رب الحسین علیه اسلام▪

 

لا یَوم کَیومَکَ یا ابا عبداللّه▪

 

قرار عاشقی،شب ششم محرم

دلدادگی با یاران وفرزندان امام حسین

چه قدر نیزه بلند است نیوفتی پسرم

چنگ این حرمله پست نیوفتی پسرم

با وجودیکه روی ناقه و در زنجیرم

دلم از دور به توست نیوفتی پسرم....

(علیرضاشریف)


✋سلام به همه بزرگواران ،در هفتمین شب از ماه محرم قرار داریم و مهمان شیرخواره امام حسین علیه السلام هستیم.

با ما همراه باشید.

 

▪️بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته✋

من عبدالله هستم.مقلب به"علی اصغر"

آخرین فرزند پدرم حسین ابن علی علیه السلام

نام مادر عزیزمن "رباب" هست.

و محل تولدم شهر جدم رسول الله (ص)، مدینه النبی هست.

 

▪️حدود شش ماه از زندگی من میگذشت که خانواده من راهی سفری پر از خطر و بلا اما با 💠هدفی والا💠 شدند

 

 

▪️حج ناتمام و توقف در سرزمین کرب و بلا...

 

روز دهم محرم بود😔

بابا تنها شده بود...

همه رزمنده ها و یاران بابا حسین به شهادت رسیده بودند...

 

▪️بابا حسین با تمام وجود برای رزم به سوی دشمن رفت در حالی که فریاد میزد:

✨آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا(ص) دفاع کند!؟

✨آیا موحدی هست که به خاطر ما از خدا بترسد!؟

✨آیا فریادرسی هست که با امید به خدا به فریاد مابرسد!؟

✨آیا یاوری هست که با امید به آنچه نزد خداست به یاری ما بشتابد!؟…

 

 

▪️

بابا اومد جلوی خیمه!

عمه زینب منو آوردند پیش بابا

خیلی تشنه بود...

خیلی وقت بود نه آب خورده بودم نه شیر!

خدا لعنت کنه قومی روکه آب رو به روی خاندان پیامبر(ص)بست.

مامان رباب♥هم از فرط تشنگی شیری نداشت....

 

▪️بابا منو بغل کرد،

منو بوسید

روی دستش گرفت و.....

در همین لحظه یکی از سپاهیان شیطان به نام🔥حرمله بن کاهل اسدی🔥

با تیری سه شعبه گلوی منو نشانه گرفت....

 

▪️خون گلوی من جمع شد تو دستای بابا حسین .....

 

بابا رفت سمت عمه زینب و شهید شش ماهشو به خواهرش تحویل داد

 

خونی که تو دستش جمع شده بود به آسمون پاشید و در همون لحظه با خدای خودش صحبت کرد:

 

 

✨پروردگارا !

هرچه بر سر من می آید، در برابر چشمان توست؛ از این رو همگی بر من آسان است(اللهوف ص۵٠و١۶٩)

 

✨پروردگارا!

اگر یاری ات را از آسمان از ما دریغ داشتی، پس آن نصر و یاری را برای کسی(مهدی) که از ما بهتر است قرار ده و انتقام مارا از این ستمگران بگیر و آنچه بر ما میگذرد را ذخیره آخرتمان قرار ده...

 

▪️به دنبال این سخنان بابا، از آسمون ندایی اومد:

" ای حسین!

علی را واگذار، او در بهشت دایه ای خواهد داشت"

 

▪️بعد اون، باباحسین با شمشیر رزمش واسه من یه قبر کوچیک حفر کرد همونجا واسم نماز خوند....

 

چه قدر نیزه بلند است نیوفتی پسرم

چنگ این حرمله ی پست نیوفتی پسرم

با وجودیکه روی ناقه و در زنجیرم

دلم از دور به تو هست نیوفتی پسرم

هر طرف رفت سرت دست به آن سو بردم

نیزه دارِتو بود مست،نیوفتی پسرم

در سفر شانه به شانه شده ای با عباس

به تو حالا نرسد دست نیوفتی پسرم

کاش با روسری غارتیِ من قَدری

روی نِی دور تو می بست نیوفتی پسرم

بیشتر جای خودت رای سرِ نی محکم کن

سفرِ شام به پیش است نیفتی پسرم

نیزه خم میشد اگر، با دل صدچاک علی

می گرفتم ز سر و صورتِ تو خاک علی

 

علیرضا شریف

 

"سادات"

 

  • سرباز گمنام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی