قرارعاشقی باشهدا

مشخصات بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستای خوبم...این وبلاگ ، تحت عنوان "قرارعاشقی"؛
هرشب یه مهمون عزیزی از شهدا داریم که خودشونو براتون معرفی می کنن...در حقیقت هدفمون از قرارعاشقی یعنی اشنایی با شهدا .........
امیدواریم که بهترین استفاده رو ببرید.
در ضمن، کپی با ذکر صلوات می باشد.

یاعلی.

عمه ی سادات(س)

يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۰۸ ق.ظ



بسم رب الحسین علیه السلام

قرارعاشقی"ویژه محرم"شب یازدهم

شام غریبان حضرت سیدالشهداع

دوستان سلام

دهه ی اول محرم وعاشورای امسال هم به سرعت گذشت وتموم شد.

خوش به حال اونایی که توروضه های امسال آقاجانشان امام زمان ع رو دیدن یا یه عده ی دیگه ای هم نفس باآقاشون شدن ومورد رضایت آقاشون قرارگرفتن....

درهرحال عزاداریهاتون قبول حق و نگاه ویژه امام زمان عجشامل حالتون

بریم سر قصه ی پر غصه امشب

 

 امان از عصرعاشورا

امان از اسارت وبی تابی عمه جان سادات حضرت زینب س

الامان الامان الامان

امان از خارهای بیابون که قربان حضرت اباعبدالله بشیم

 تااونجا که می تونست خارهای دور و برخیمه هارو جمع کرده بود.آخ می دونست بعدشهادتش چی برسر خونوادش می یارن.

امان از خیمه های سوخته

امان از غارت وجسارت......

"تو یک کلمه"

امان از دل زینب........

 

سلام علی قلب زینب الصبور"

 

 

 

 

سلام من زینبم.دخترعلی بن ابیطالب وزهرای مرضیه ام.اسم منو زینب گذاشتن

 یعنی زینت پدر......

خب اخ منم مث همه دخترها بابایی ام.

البته به مادرم هم خیلی وابسته بودم.ولی حیف که مادرم خیلی زود از پیش مارفت.

مشکلات ومصیبتهای ما بعداز فوت جدم رسول الله ص شروع شد.

ازکجابگم براتون

ازپهلووسینه مادرم یا از فرق شکسته بابام یا از جگرهای پاره پاره داداش حسنم......

این همه مصیبت رو تحمل کردم ویه بارهم ازخدا گله وشکایتی نکردم.

اما بااین همه مصیبت دیگه این آخریش حقم نبود.......

ولی باز هم راضی بودم به رضای خدا....

 

 

 

 

عصرعاشورا،غریبی زینب

عصرعاشورا،اسیری زینب

عصرعاشورا،دستای بسته ی زینب

 

یاصاحب الزمان آقاجان معذرت می خوام ازچیزایی که می نویسم

 

عصرعاشورا،معجر پاره ی زینب

عصرعاشورا،رقیه بابانداره

عصرعاشورا،رقیه عمونداره

عصرعاشورا،رباب بی علی مونده

عصرعاشورا،گوشهای بی گوشواره...........

 

 

 

 

 

 

 نمی دونم از کجا براتون بگم

امابزارین ازاسب برادرم براتون بگم

 

اسب باوفا کاکل وپیشانی خود رابه خون آن حضرت آغشته کرد.پابرزمین می کوبیدوشیهه می کشید.که من واهل بیت برادرم باصدای شیهه ی اوبیرون آمدیم واسب بی سوار رو دیدیم فهمیدیم که ای وای وای امام حسین عکشته شده است.

اسب سم کوبان وشیهه زنان به طرف خیمه ی بانوان آمد؛سربرزمین می زد تا آنکه مرد.

این احوال اسب امام بود حال شما خودتون تصور کنید که من بچه های امام حسین ع چ حالی داشتیم.

 

 چشمتون روز بد نبینه بعد از شهادت برادرم وآقا ومولای شما به پیراهن وجامه ی برادرم هم رحم نکردند.

ملعون صفتیبه اسم بحربن کعب آمد وشلوار از تن حضرت درآورد. دیگه به هیچی رحم نکردن نه جامه نه کفش حضرت، حتی انگشتر آقاجان ومولای شماروهم غارت کردند.البته آروم می گم نشنیده بگیرین کاش فقط انگشتربود

 

 

 

 

 عجب شب غریب وعجیبی بود.....

بعد شهادت امام ویارانش شروع کردن به حمله کردن وغارت کردن وآتش زدن خیمه های اهل بیت.....

خوب یادم اومدن خیمه گاه رومحاصره کردن شمرهم اومده بود.دستورداد وارد شوید ولباسهایشان راغارت کنید.

آن گروه وارد شدن وهرچه درخیمه بود برداشتند.

حتی گوشواره ازگوش خواهرم ام کلثوم درآوردن وگوش اون رو زخمی کردن......

بی حیاهابرسرلباسهایی که برتن زنان بود نزاع می کردن.....

روسری ازسرهاوانگشترازانگشتها،گوشواره ازگوشها،وخلخال ازپاها درمی آوردند.

نانجیبهامی دونستن کارشون اشتباه ها اماقساوت قلب داشتن

آخ مردی ازاهل عراق باحالت گریه زینتهای دختر امام حسین،فاطمه رومی گرفت.بعد برادرزاده ام بهش گفت چراگریه می کنی؟

گفتدخترپیامبرخداراغارت می کنم،گریه نکنم؟

گفتپس واگذار.

ولی نانجیب گفت می ترسم دیگری آن را بردارد.

تازه ازهم سبقت می گرفتن تو بدر رفتاری با خاندان پیامبر تا پیش چشم عمرسعدوابن زیاد عزیزترشن.

 

 

 

 

 

 

 

اما اوج سختی شب بود که خواستیم توبیابون همه سرجمع شیم اما دو تا از دختران برادرم حسین ع نبودن.....

تصورکنین توبیابون به اون تاریکی باید می گشتیم دنبالشون تاآخر زیر یه بوته ی خار پیداشون کردیم اما چه پیدا کردنی،دوتایی دست رو شونه های هم انداخته بودن اول گفتیم شاید از ترس رفتن اونجا اما نه

یادگارهای داداشم همونجا جون داده بودن.....

 

 

دیگه ادامه نمی دم که نه خودم توان گفتن دارم می دونم که شماها هم اذیت می شین.

عمرسعد ملعون اون روز وفردای عاشورا همونجا موند وکشته های خودشان را دفن کرد ومثلانمازخواند.

اما امام ویارانش رها کرده بود.

روزدوم بعداز واقعه مارو بردن به سمت کوفه وبه عمد ما روازکنارقتلگاه امام بردند.

ومن که چشمم به گودال افتاد شروع کردم به گریه کردن وفریاد زدن.......

چه صحنه هایی بود توراه دیگه نمی کشم از اتفاقات کوفه وشام بگم براتون.

سری به نیزه بلند است در برابر زینب

خدا کند که نباشد سربرادر زینب

 

 

خوب دوستان این هم از شام غریبان امشب فقط یادتون نره که مصیبتهای اهل بیت تازه ازامشب شروع می شه. نکنه پیراهن مشکیتون رو دربیارین.

عزاداری هاتون قبول حق

زیرسایه ی حضرت سیدالشهداع باشین

التماس دعا

یاعلی

 

" امینی"

  • سرباز گمنام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی