قرارعاشقی باشهدا

مشخصات بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستای خوبم...این وبلاگ ، تحت عنوان "قرارعاشقی"؛
هرشب یه مهمون عزیزی از شهدا داریم که خودشونو براتون معرفی می کنن...در حقیقت هدفمون از قرارعاشقی یعنی اشنایی با شهدا .........
امیدواریم که بهترین استفاده رو ببرید.
در ضمن، کپی با ذکر صلوات می باشد.

یاعلی.

سردارهور

جمعه, ۲۵ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۱۸ ب.ظ

بسم رب الشهدا و الصیدیقین 🌷

 

شهیدان را نیازی به گفتن و نوشتن نیست ، آنان نانوشته دیدنی 👀 و خواندنی هستن

باز هم ساعت 🕘  به وقت  قرار تپش قلبهاست 💖 برای شنیدن عاشقانه هایی که شهیدان 🌹 خلق کردن .

سلام دوستان

به مهمونی 🎈🎉 بهشتیان خوش اومدین 😍

مهمون  مجلس امشب ما " سردار هور هستن"

چرا تعجب 😳 کردین  درست شنیدین

جناب سردار سرلشکر؛ از شما دعوت 🙏 میکنیم خودتون رو برای ما و دوستان منتظر  معرفی 🎤 بفرمایین

سلام  دوستان

علی هاشمی هستم 😍 متولد سال 1340 شهر اهواز

مادر  شهید :

 پسرم  قبل از انقلاب تو مسجد فعالیت داشت،  یه بار در حال فعالیتهای ضد طاغوتی تو مسجد دستگیرش کردن😔که پس از مدتی آزاد شد

وقتی به خونه برگشت  ، اون قدر  شکنجه اش  داده بودن که کاملا ساق پاش سیاه و کبود بود و از شدت درد به خود می پیچید؛😭

 🍁ولی با این وجود از فعالیت خود در مسجد دست نکشید و روز به روز بیشتر تلاش می کرد تا به انقلاب اسلامی خدمت کنه.(بعله شهدای ما اینطوری بودن،محکمو استوار)👏🏻😍

علی بعد از پیروزی انقلاب (بگید مرگ بر شاه 🏼مرگ بر شاه🏼مرگ بر شاه🏼)با تکیه بر مطالعات عمیق 📚🤔و آگاهی‌های دینی خودش تو  بحث‌ گروهک‌های مختلف شرکت میکرد  و با بحث‌های منطقی اونا رو به تسلیم در برابر اسلام وا می‌داشت.

💞از همون ابتدا عاشق و دلباخته امام، و پیشتاز مبارزه بود و به همین دلیل به قصد خدمت به نظام ،وارد کمیته انقلاب شد 💞

 به همراه حسین علم الهدی، علیرضا نظرآقایی و .... جهت تشکیل بسیج و سپاه تلاش‌های بسیاری کرد .

زندگی درجنگ مرحله نوینی از دوران پرتلاطم حضور حاج‌ علی در دنیای خاکی بود  اوج ایثار 🏼و رشادت او در شناسایی هاش نمایان بود.

 آنچنان که تمام طرح‌های عملیاتی‌ش رو با تعداد اندکی نیرو با موفقیت به انجام می‌رسوند.

با گسترش محورهای عملیاتی، حاج ‌علی تیپ 37 نور رو در محور حمیدیه تشکیل داد و پس از عملیات بیت‌المقدس تونست سپاه بستان و هویزه رو تشکیل بده.

ایجاد پاسگاه‌های مرزی و مسئولیت پدافندی کل منطقه از فعالیت‌های دیگر پسرم بود.☺

 بعد  از تشکیل قرارگاه « نصرت » و ارائه طرح کلی عملیات خیبر و بدر، مسئولیت سپاه ششم امام جعفر صادق ع  رو عهده‌دار شد که حاصل اون  سازماندهی 13 یگان رزمی و پشتیبانی در استان خوزستان بود . و شاید به همین دلیل پسرم رو 🌸 سردار هور 🌸نامیدن.

پسرم روحت شاد و یادت گرامی🌹

سلام دوستان

من خواهر حاج علی هستم  

برادرم  سال 1367 اسیر، و  مفقود شدنشم  تو همین سال در 4 تیر اعلام شد 😞

 فروردین 🌲 ماه سال 1382  از سپاه تهران درجه شهادت 🌹 بهشون  اعطا 🎁 گردید .

داداش علی  پاره تنم   بود.  ما برادر و خواهر 👫  خیلی به هم وابسته و ارتباط عمیقی با هم داشتیم 💚💙💜

قبل از جنگ 🚀  دیپلمشو  گرفت و   همون زمان در دانشگاه علوم پزشکی 💉💊🌡 موفق به درجه  قبولی شد 👏👏

 اما  از رفتن به دانشگاه انصراف داد  و به جبهه 🔫💣 رفت.

داداشم به عنوان پاسدار به سپاه حمیدیه رفت 💫

  به وصیت سردار علی نظر آقایی، 🌸🌺 فرمانده سابق سپاه حمیدیه، که قرار شد پس از شهادت وی حاج علی جانشینش بشه ، به این سمت 🗞 منصوب شد. 🔰🔰

علی از هر نظر زبانزد خاص و عام بود. 👌 برای مادرمون  فرزندی رشید 💪

برای خواهراش ، داداشی بخشنده

 برای بچه هاش 👧👲  پدری عظیم و برای مردم ایران فرماندهی 👮 قوی و جسور  بود.

 ما به داشتن چنین برادری افتخار 👏👏 میکنیم 💐

نوبتی هم باشه 😉 نوبت همسر  حاج علی هست .

بفرمایین بانو :

من  سمیه اهوازیان  همسر  شهید علی هاشمی هستم :"

 سال 1362 با سردار 💍 ازواج کردم

ما دختر  خاله پسر  خاله بودیم  فامیل بودیم،و با این وصلت فامیلتر شدیم  😉😂

یه پسر👲 به نام حسین و یه دختر 👧 به نام زینب ثمره این ازدواجه. 💍

 فقط 😔 5 سال با حاج علی زندگی کردم . " 💝

 از اخلاق شهید 🌹 گفتن مقاله 🗞 کاملی می طلبه. همیشه  تبسمی 😊  هنگام اومدن  به خونه 🏡 به  لب  داشت ✨✨ مهربان ، فداکار، متین ،صبور و با خدا بود 😍

زبونم  قاصره  از بیان محبت‌ها و فداکاری هاش.🌾🌾

پسرمون حسین متولد 1364 دانشجوی کامپیوتر 💻  و دخترمون زینب متولد 1363 دانشجوی روانشناسیه 👏

💠دخترم  زینب خانم میخواد از باباش بگه : 💠

 من که اون موقع تنها سه سال داشتم ،  صحنه های مبهمی از بابا 👱 تو  ذهنمه .

 یادم میاد 🤔 بابا ،من و داداش حسین رو به بیرون خونه 🏡  می برد و برامون  بستنی 🍧🍨میوه‌ای می خرید

🍁پدر یک ماسک  شیمیایی داشت که همیشه اونو به صورتش می زد و با ما بازی  می کرد.💫💫

خبر شهادت 🌹 بابا بعد 18 سال شوک 😧 عجیبی بود برای من و حسین .

 تا  اون روز  امید به بازگشت بابا داشتیم 😔  فکر میکردیم که یه روزی برای همیشه بر میگرده  ولی به یباره امید ما به ناامیدی تبدیل شد و دلمون 💔 شکست .

منم حسینم دوسالم 👶 بود که بابا  مفقود شد.

 چهره 👤  بابا  رو به خاطر ندارم  اما حسرت مهربونی هاش 😍 به دلم 💓 مونده، البته این یه آزمون الهی برای من  و خواهرم بود

گاهی به عیادت 💐 همرزمای بابا میرم و با اونها در تماسم  

 خاطرات زیادی از پدر برام میگن 

من و خواهرم زینب، مسئول ستاد پدرهای آسمونی در استان خودمون هستیم  که با برگزاری برنامه هایی به بزرگداشت یاد و خاطره شهدا 🌹 می پردازیم   .🇮🇷

فرازی از وصیت نامه بابا رو با هم میخونیم

 

🍁خداوندا

 ازاینکه به من لیاقت فرمودی که خونم برزمین ریخته شودنمی دانم شکر آن را به جا آورده ام یا نه.🔰

خدایا از اینکه در رختخواب ذلت نمردم خیلی شکرگزارم. بنده حقیرکوچکتراز آن هستم که وصیتی داشته باشم ولی بخاطر این که ما که می رویم وشماها عقیده وهدف مارا بدانید وآن را ادامه دهید این چند کلام را می نویسم:

✨✨

ای امت سیل خروشانی که هرگونه ذلت وخاری رابا خود می بریدودر لجن زارها می سپاریدمبادا امام تنها بماندهرچند که این منافقان وضد انقلاب هااین آرزو را دارندولی شما این آرزویشان رابا جسد هایشان به گور بفرستید

شما امت شهید پروراستوره صبروایستادگی هستیدمبادا کاری کنیدکه درچشم دشمنان خودرا ضعیف نشان دهید💫

ای امت شهید پرور ایران،مارفتیم ولی مسئولیتش را بردوش یک به یک شما گذاشتیم وآن رسوای منافقین است .وحفاظت از خون شهدا.شما همیشه خون مارا زنده نگه داریدتااسلام زنده بماند.🌹🇮🇷

در 4 تیر ماه 🌳🌲سال 1367 در جزیره مجنون دعوت حق رو لبیک گفته و به دیدار معبود شتافتم 😍

اینم عکس یادگاری ،، از من و همرزمام .یادش بخیر.

شادی ارواح طیبه ی همه ی شهدا 🌹صلواتی عنایت بفرمایین.


افلاکیان

  • سرباز گمنام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی