قرارعاشقی باشهدا

مشخصات بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستای خوبم...این وبلاگ ، تحت عنوان "قرارعاشقی"؛
هرشب یه مهمون عزیزی از شهدا داریم که خودشونو براتون معرفی می کنن...در حقیقت هدفمون از قرارعاشقی یعنی اشنایی با شهدا .........
امیدواریم که بهترین استفاده رو ببرید.
در ضمن، کپی با ذکر صلوات می باشد.

یاعلی.

شهید سید جواد اسدی

جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۵۷ ب.ظ

سلام دوستان


طاعات و عباداتتون مقبول درگاه حق

امشب میخوایم راجع شهید مدافع حرم سید جواد اسدی از زبان #همسر بزرگوارشون بگیم..



سید ۱۸ مهر ۱۳۵۹ در روستای امره شهر ساری متولد شد.

 دیپلم فنی حرفه ای اش رو  گرفت،

 با وجود اینکه دانشگاه قبول شده بود به دلیل فوت پدرش دانشگاه نرفت.

سید از بچگی دوست داشت مثل برادرش شهید بشه

همیشه موهاشو شبیه اون شونه می کرد و میگفت شبیهشم نه؟؟


#شهید_سید_خیرا.._اسدی 🌹


از رزمنده های دفاع مقدس بودند..


💬کار و ازدواج💍


سال ۸۲ وارد سپاه شد و از نیروهای حفاظت اطلاعات بود.


 سال ۸۳ ازدواج کردیم.❤️💍


خواستگاری که اومد برام خوابی تعریف کرد و گفت با دیدن این خواب تشویق شدم که وارد نظام بشم.

 خواب دیده بود که بالای تپه ای هست و امام به دست او یک آرپیچی داد گفت این تانکو باید بزنی.

اولین جلسه ای که به خواستگاریم اومد نزدیک اذان بود و نماز جماعت تو مراسم خواستگاری برپا کرد..📿


🌹🕊


یه عادت خیلی قشنگی داشت اینکه به بچه های کوچیکتر قرآن یاد می داد. 


تعزیه خوانی هم می کرد. همیشه عباس خوان تعزیه ها بود.


مأموریت (سوریه) که می رفت امکان نداشت وسایل تعزیه رو با خودش نبره..


برخورد اجتماعی اش خیلی خوب بود. همیشه خنده به لب داشت و با خوشرویی با همه برخورد میکرد.

در سلام کردن پیشقدم بود. 

اصلا #فکر_منفی نداشت. 

اهل #غیبت نبود. 

در کمک کردن پیشقدم بود؛ می گفت تا جایی که از دستم بر میاد به دیگران کمک میکنم.


احترام فوق العاده ای به پدر و مادرش می گذاشت.

دغدغه اش برای رفتن به سوریه اجازه مادرش بود؛ که مادرش گفت تو رو سپردم به حضرت زینب.


 با پسرش سید احمد خیلی صمیمی بود

با اینکه بیشتر مأموریت بود، اما همون قدر که منزل بود به کارمون می رسید.


💭همسر شهید:❤


تو این ۱۳ سال زندگی مشترک جز ذکر از همسرم نشنیدم، 

این مدت که می گفت می رم سوریه و بر نمی گردم ..

میگفت خواب دیدم با امامان بر علیه داعش می جنگیم. یک خمپاره خورد بدنمو تکه تکه شد... روحم به بدنِ تکه تکه ام نگاه می کرد و می خندید...

اضطراب داشتم..

شبی که سید رفت؛ به من الهام شد که دیگه برنمی گرده. 

وقت رفتن ، انگار قلبم رو کند و با خودش برد...💔👋


#وصیت_نامه 💌


وصیت نامه اش رو که می نوشت میگفت 

دو چیز می گم اولی نماز اول وقت و دومی حجاب و هرکدوم رو ۳ بار تکرار کرد.

خیلی مقید به نماز بود همیشه بعد از نماز امکان نداشت دعا نکنه

 آخرین دعاش این بود که خدایا مرگم رو شهادت قرار بده.


چند بار به عراق اعزام شده بود اما برای اولین بار بود به سوریه اعزام میشد.


#شهادت 🕊🌹


۱۷اردیبهشت ۹۶


روز شهادتش دلهره عجیبی داشتم و بی قرار و ناخودآگاه اشک می ریختم. اخبارو نگاه نمی کردم. 

یکی از مسئولین زنگ زد و گفت: سید در خانطومان همراه ۱۲نفربه شهادت رسیدند...


هنوز باور نکردم که شهید شد. 

می گم ساعت ۳که شد سید در رو  باز میکنه و  میاد...😔


#نامه_پسرم به پدرش


 پدرم قامت تو تکیه‌گاهی برایم بود.

 نمی‌دانم دلتنگی‌هایم را با که بگویم و دستانم را به آغوش گرم و لبخند چه کسی غیر از بابا جوادم باز کنم...😞


#بعد_شهادت..🕊🌹


و #دغدغه_تربیت_فرزند


بعد شهادتش به خواب هرکسی که میرفت، میگفت به خانومم بگید بچه ام رو حسینی وار تربیت کنه.


 می گفت: تو شیرزنی ، سید احمد رو بهتر از من تربیت کن. دغدغه تربیت پسرمون رو داشت..


دوست داشت پسرمون راهش رو ادامه بده


بهش میگفتن چرا خودت به خواب خانومت نمیری و نمیگی؟؟ 


میگفت خانومم گریه میکنه و طاقت گریه ش رو ندارم..


 از اینکه سید شهید شد ناراحت نیستم. سید دوست داشت شهید بشه ؛ فقط دلتنگی و خاطراتش ناراحتم می کنه...😞


تو خیلی زود من و مادرم را تنها گذاشتی.

 من ناراحت نیستم چون تو برای دفاع از خاک مسلمانان شهید شدی.


 بازی‌های من و تو فوتبال و هنری رزمی و داستان‌های شبانه و داستان حضرت زینب (س) و امام حسین (ع) بود.


تو تعزیه خوان حضرت علی اکبر و علی اصغر شش ماه بودی ، هیچ کس صدای گرم و زیبای تو را ندارد.


راستی امسال چه کسی به جای تو تعزیه خوانی می‎کند!


تو قهرمان هستی که همیشه در تاریخ و یاد مردم زنده می‌مانی، من به شهادتت افتخار می‎کنم...


در روزهای پایانی سال۹۷ پیکر همسرم بر دوش مردم شهر ساری تشییع شد..🕊🌹


یاعلی

  • سرباز گمنام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی