شهید غلامعباس منگلیان
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹
💞قرارعاشقی💞
سلام ✋ میخوای بدونی دوست شهید من کیه❓❗️
الان بهتون میگم 😍
دوست شهید🌹 من غلامعباسه
بابای غلامعباس رو از نزدیک
می شناسم همون پیرمرد 👴 محلمون که نماز اول وقتش ترک نمیشه 👏 یه جورایی میشه گفت یکی از مومن
ترین پیرمردای شهرمونه....هرکی یه بار با هاش برخورد داشته باشه میفهمه چقدر دوست داشتنی و مهربونه😍
مادر شهید سواد نداره ، قرآن باز می کنه میگه کاش ❗️می تونستم بخونم،اگر یه بار با هاش صحبت کنی متوجه
میشی که چقدر دوست داره قرآن بخونه،🔰 ماه رمضون امسال خونشون🏠 بودیم وقتی نماز تموم شد به همه می گفت خوش به حالتون شما می تونین قرآن بخونین 😔
چند روز بعد خانمی به خونه
شهید اومد گفت : حاج خانم
براتون یه پیغوم دارم ✨پسرت✨ اومده به خوابم گفته برو به مادرم بگو :این قدر غصه نخور که نمی تونی قرآن بخونی، شما قرآنتو خوندی 😳
برای این که مادرم یقین کنه،
بهش بگو نشون به اون نشون که در مراسم حج پات خیلی درد😫 می کرد اما تند تند 🏃 می رفتی من همرات بودم .
بله عزیزان ❕ دوست شهید من همونی که شهید 🌹 علویان از
دگرگونیش درآخرین شب می گفت . همونی که وقتی شهید شد درب مسجد محلشون به مدت چند سال باز نشد 🍁
و خیلی چیزها دیگه که در اینجا مجال گفتنشون نیست .
دوستان شما چی ❓ آیا دوست شهید دارین ❓
آیا تا حالا به این موضوع فک کردین ⁉️
🔰دوستت دارم ای دوستی، که مسیر زندگی ام رو عوض کردی🔰
میخوام دوست شهیدمو به مهمونی🎀 امشبمون دعوت 💌 کنم..
حاضرید؟/تا یادم نرفت بهتون بگم؛این دوست شهیدما یه معلم 📕 دلسوزو ایثارگر هستش.
پس میشینیم پا صحبت هاشون تا شماهام باهاشون اشنا بشین..سلام ✋ دوست شهیدم خوش اومدی😍
سلام ؛✋ من غلام عباس منگلیان هستم 😍 خوشحالم که منو به مهمونی بهشت نشینان دعوت کردین
در پنجمین روز از ماه دوم بهار 🌸 سال 1344 تو خونواده مذهبی توی شهر بابک استان کرمان به دنیا اومدم 😍
پدرم حاج آقا مصطفی هستن شغلشون کشاورزی بود🌾🌿 و ننه ام هم بی بی جون ، خونه دار بود✨
یه روز توی صحرا، در درو 🌾کردن به پدر کمک میکردم داس دستم👋 رو برید ،بدون سر و صدا با همون دست بریده بکارم ادامه دادم👌 چون اگه میفهمید اجازه نمیداد به کارم ادامه بدم و کمکش کنم و اونوقت خودش دست تنها میموند😔
👤حالا اگه من تو همچین شرایطی بودم؛یه بهونه ای میاوردمو از زیر بار کمک به پدرو مادرم فرار می کردم😰
عباس آقای قصه ما خیلی خوش اخلاق😍 بود مثل اکثر دوستها و همرزماش
والدینش خیلی ازش راضی بودن
خصلتهای اخلاقی خوبی داشت👌
یکیشم همون پنهون کاریش بود
از ریا و خودنمایی دوری میکرد😊
خصوصیت دیگه ی شهید 🌹 این بود که انس زیادی به مسجد داشت با حقوق خودش برای مسجد لامپ 💡 میخرید و روشنایی مسجد رو برای روشنایی آخرت پدر و مادرش آرزو میکرد👏🌹
همه کاره مسجد بود طوری که
بعد شهادتش 🌹😭 تا مدتی کارهای مسجد تعطیل شد و این خود گواهی بر فعال بودن شهید داشت😔
✨مادرش گفت وقتی شهید از میناب بر میگشت و میدید مسجد کثیفه ،،سریع مسجد و جارو و تمیز میکرد✨
اذان گوی مسجد بود و ماه رمضون تو دو تا مسجد خورسند و قنات النوج حضور داشت 👏
✨به نقل از دوست شهید✨ غلامعباس یه خال سفید تو سیاهی چشش 👀 داشت خیلی دوست داشتم علت اونو ازش بپرسم.❓
یه روز به شهید گفتم علت این خال سفید چیه تو جبهه اینجور شده یا تو خورسند❓
شهید گفت: یبار تو خورسند مشغول بازی ⚽️ بودیم که یه سیم به چشمم خورد
ورم کرد و قرمز شد و بعدش این خال نمایان شد 😔
مادرم وقتی اونو دید ناراحت شد 😪 و غصه خورد
گفتم مادر چیزی نشده فقط کمی ورم کرده خوب میشه .👌
💫 این چشمم در اثر اون ضربه ، ضعیف و کم سو شد ولی من به پدر و مادرم نگفتم . الان هم این چشمم خوب نمیبینه ولی از تو خواهش 🙏 میکنم به کسی نگو 🤐
اگه فرمانده 👮 بفهمه منو به عقب میفرسته ،می خواهم همیشه تو خط مقدم باشم
👤 اگه من تو همچین شرایطی بودم؛با دادن اطلاعات غلط ❌ به فرمانده و رییس ، کار خودمو خوب 👌 جلوه میدادم؛و دنبال بهونه ای بودم که تو عملیات ✌️ نباشم
غلام عباس ازدواج 💍 نکرد چون میخواست کمک خرج پدرو مادرش باشه👏
یه سال که فصل گرما و زمان درو کردن بود ماه رمضون رو روزه گرفت
موقع افطار شربتی 🍷 درست میکرد اول به بچه ها 👶👧 میداد بعد خودش
مادرش میگفت غلام عباس برات شهادتش 🌹🌹 رو از همون فصل تو ماه رمضون گرفت.
اولین اعزام شهید ،، سال 61 به خرمشهر بود
شهید🌹 غلام عباس جزء داوطلبین نیروی خط شکن ،،و تو جبهه 🔫💣 ارپیجی زن بود اینقدر ارپیجی میزد که از گوشش 👂 خون جاری میشد😔
اصلا به این فکر🤔 نمی کرد که اگر زنده برگرده شنوایش رو از دست میده. تو عملیات✌️ کربلای پنج زخمی میشه پاش تیر میخوره وقتی میخواستن اونو به عقب برگردونن اجازه نداد.💫
گفت شما خودتونو از محاصره شدن نجات بدین .من یا اسیر میشم یاشهید .🌹
و در تاریخ 19دی 1365 تو همون عملیات✌️ در منطقه شلمچه به شهادت🌹🌹 میرسه .
☁️ غلامعباسو امثال ایشون برای این با سن کم به چنین حالات معنوی رسیدن که ،، خالصانه👌 خودشونو برای جهاد با دشمنان دین آماده کردن .✊👊
و با جهاد کردن و تلاش و اخلاص،؛ خداوند بهترین حالات و لذات معنوی را بهشون هدیه داد 🌹🎁
و اما این صحنه جهاد ✊الان هم مهیاست ولی به شکلهای دیگه ای🍁
اگه ما نیز جهاد و تلاش و اخلاص خودمون رو همین امروز به نحو شایسته👌 انجام بدیم خداوند نیز همون حالات و لذات معنوی رو بهمون خواهد داد.😍
✨ان شاالله ✨
به شرطی که دشمن👹 مخفی و پنهون را شناخته و نقشه و ابزارش رو شناسایی کنیم و به جنگش🔫👊 بریم .
جهاد امروز از جهاد جنگ تحمیلی بسیار سخت تر😁 و اجرش هم بالاتره.🌿
الان صحنه برای جنگ👊 و شهادت🌹 نیز مهیاست🍃
سرانجام پس از ده سال گمنامی در آبان 1375 چند تکه استخوان🍖🍗 به انتظار پایان داد و غلام عباس برای همیشه ☺️ در زادگاهش، گلزار🌸🌺 شهدای شهر خرسند شهربابک استان کرمان آرام گرفت😍
به خواب مادرش میاد ومی گه من نمی خواستم برگردم😞 فقط بخاطر التماس🙏 و دعاهای تو برگشتم .
✨به فیض شهادت نائل امد✨
🍁کاش لایق باشم تو شناسنامه منم یه همچین مهری بخوره 😭😭
[ 19دی 1365آسمونی🌹میشن.
اینم از عکسهای یادگاری شهید با رفقاش ✨👆👆
🌷یه چند جمله از وصیت نامه شهید،، با هم دیگه میخونیم و ان شاالله همگی به وصایای شهدا عمل کنیم 🌷
✨وصیت نامه✨
من از امت وحدت آفرین می خوام ،که همیشه به سخنان امام امت عمل کرده، ولحظه ای تنهاش نذارین . 🕊
از داداشها و آبجیهام می خوام که قرآن بخونین و بهش عمل کنین و راه منو حسین وار ادامه بدین🕊
🔷 والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته.🔷
شادی ارواح طیبه شهدای🌹🌹 گرانقدر صلوات عنایت بفرمایین
ان شاالله ادامه دهنده راه این عزیزان سفر کرده باشیم.💫💫💫
افلاکیان
- ۹۴/۱۱/۰۷
عالی بود