شهید مرحمت بالازاده
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹
💞قرارعاشقی💞
اماده شید امشب مهمونی☕️☕️ داریم😍🌹✋
سلام به رفقای قرارعاشقی✋🌹
منو داداشم ۱۷خرداد سال ۴۹ در روستای چای گرمی اردبیل به دنیا اومدیم..داداشیم بدو تولدش از دنیا رفت😢 ینی دوقلو بودیما....!!✋☺️
چون من مونده بودم اسممو گذاشتن 🌸مرحمت🌸
اره من مرحمت بالا زاده هستم😍❤️
جنگ شروع شده بود ،من ۱۲.۱۳ساله م بود💐 برای اینکه برم جبهه رفتم پایگاه بسیج ثبت نام کردمو عضو بسیج شدم..خیلی دوست داشتم برم جبهه❤️
اما اونا بهم میگفتن تو بچه ای سنت کمه👶😔
اما خیال کردن من هرطوری بود باید می رفتم جبهه..
یه روزی خعلیی دلم شکستو گریه کردم😭😭...
🌱اومدم با کلی اصرار مامانو بابامو راضی کردم تا بذارن برم تهران..خلاصه بابامون راضی شد😋 مام راهی تهران شدیم..
میخواستم برم رییس جمهورمونو ببینم تا اجازه بده من برم جبهه..😔✋
رییس جمهورمون اون موقع امام خامنه ای بود😍
ولی اجازه نمی دادن برم ببینمشون..😢
بالاخره وقتی اقا از ساختمون اومدن بیرون خودمو بهشون رسوندم❤️☺️
محافظای اقا خیلی سعی می کردن منو دور کنن😒😢 اما بالاخره اقا اجازه داد تاباهاشون صحبت کنم...
بهشون گفتم اقا یه خواهشی دارم،پرسید چه خواهشی پسرم..!؟؟
منم هیجان زده اب دهنمو قورت دادمو یه نفس عمیق کشیدمو گفتم:اقا خواهش می کنم به مداحا بگید دیگه روضه حضرت قاسم رو نخونن..
اقا گفت چرا پسرم!؟
خیلی دلم گرفته بود 😢 باهمون زبون اذری به اقا گفتم...
حضرت قاسم مثه من ۱۳ساله ش بود😢 اما امام حسین بهش اجازه دادن بره میدون جنگ ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی ده😢😭
میگه ۱۳ساله هارو به جبهه نمی فرستیم😭😭
بهشون گفتم اقا دستور بدین،روضه حضرت قاسمو مداحا نخونن چون فایده ای نداره برا منو امثال من😭
حرفای من رواقا تأثیر گذاشت و
اقا هم یه نامه📩 بهم داد که توش نوشته بود؛
🔹مرحمت عزیز می تواند بدون محدودیت به جبهه اعزام شود🔹
اخجووووون...هوراااااا😝😜😅 بالاخره راهی جبهه شدم..✊✊
چون سنم کم بود؛تو جبهه به فرمانده روحیه بچه ها تبدیل شده بودم😉😉
وقتایی هم که مرخصی می گرفتم می رفتم پشت جبهه؛امام جمعه ی شهر ازم میخواست تا برا مردم سخنرانی🎥🎤 کنم...منم تشویقشون می کردم👏👏 که برن جبهه😉😍
یه شب اسلحه🔫 همرام نبود،تو یکی از عملیاتا داشتم به موقعیت خودمون برمیگشتم😕 یهو با نیروهای دشمن مواجه شدم👀👀
یهو متوجه یه شیی میشم از رو زمین برش می دارمو اونو به سمت بعثیا می گیرم 🔫😣😶 بهشون دستور ایست میدم،اونام از روی ترس ایستادن😎 خلاصه اونارو به مقر بردم..
افسر عراقی که دستگیر شده بود؛به فرمانده مون گفت من خودم تو کشورمون چند دوره چریکی دیده ام ولی همچین اسلحه ای رو ندیدم😰😰
فرمانده مون ازم پرسید اون چه اسلحه ای بود..؟؟
منم برای اینکه سربه سر بعثی ها بذارم به جای اینکه بگم اون اسلحه اگزوز لودر بوده ،افتابه رو نشونشون دادم...تا خوار و ذلیل شن😋😅😅
بعلههههههه...ما اینیم دیگه😉😉✋
خلاصه من حدودا ۳سال جبهه بودم تا اینکه ۲۱اسفند سال ۶۳ تو عملیات بدر تو.جزیره مجنون 💞اسمونی شدم💞😋
امیدوارم خدا به من و شما توفیق سربازی اقا امام زمان(عج) رو بده 😍😊✋
شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات 🌸🌸✋
"خلیلی"
- ۹۴/۰۸/۰۷