شهید حسن قاسمی دانا
توکل 💠به توکل نام اعظمت💠
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
💓قرار عاشقی💓
💫محبوب رضاست هرکه دل ریش تراست
از کعبه صفای این حرم بیشتر است
اینجاست طبیبی که ندارد نوبت
هردل که شکسته تر بود پیش تراست.
✨وقتی از همه ی دنیا دلگیری😔،وقتی احساس میکنی به آخر خط رسیدی وهیچی برات نمونده.
چاره ی آخرت یه بلیطه که باهاش مسافر شهر عشق❤️ بشی.
چشمت که به گنبد طلای امام رئوف میخوره انگار همه ی غم های عالم رو فراموش میکنی،
بال درمیاری که پرواز 🕊 کنی.
مهمون امشب ما هم سایه ی این آقای مهربونه،
بله بچه ی مشهده🌹🌹🌹
✨جنگ تحمیلی💣💣 که تموم شد،همه فک کردن راه🛣 شهادت بسته شده.
بچه بسیجی های متولد دهه شصت وحتی دهه ی هفتاد غصه دار بودن از اینکه چرا دیر به دنیا اومدن و از قافله ی شهدا عقب موندن😔😔
✨✨غافل از اینکه در باغ🌺🌺 شهادت باز بود و فقط راه رفتن بهش کمی سخت تر شده بود.
بودن جوونهایی که هفت شهر عشق رو تو جوونی گشتن و عقب نموندن وخودشونو به قافله ی عشاق رسوندن.
✨شهید حسن قاسمی دانا✨ یکی از همون دهه شصتیهای عاشقه.
که نتونست ببینه به حرم عمه ی سادات وناموس امام زمان عجل الله تعالی وفرجه شریف🌹🌹 تعرض بشه.
باهم پای صحبتشون میشینیم
سلام✋
من حسن قاسمی دانا هستم😊.
شهریور سال 63 تو بحبوحه ی جنگ🔫💣 تومشهدالرضا 🌺به دنیا اومدم.
✨ماجمعا 4تا داداشیم،
بچگیمو تو همون مشهد زیر سایه ی امام رضا بزرگ شدم.
سال 89 دیپلم گرفتم وهمون سال تو کنکور تو دانشکده ی حقوق قبول شدم😊
اما درس 📝📝خوندن وپشت میز نشینی نمیتونست روح سرکش منو آروم کنه.
برا همینم بیخیال کتاب ودرس📚📚📚 و دانشگاه شدم ورفتم وردست بابام.
شدم نانوا🍪
✨جریان داعش وتکفیری ها 👹که دیگه چیز جدیدی نیس،تقریبا همه تون میدونید،
اخبار سوریه ومیدیدم وحرص میخوردم،😡باید کاری میکردیم،
نمیشد که دست✋ روی دست گذاشت ودرمقابل تعرض به حرم عمه سادات سکوت کرد.
منم که ازوقتی دست چپ وراستمو شناخته بودم آرزوی شهادت داشتم،
کم کم شروع کردم به زمزمه کردن تو گوش👂 مادرم،اگه ایشون راضی میشدن باقیش حل بود.😊خداخیرشون بده که راضی شدن به رفتنم😊.
هیچکس جز من ومادرم نمیدونست که من راهی کجام حتی پدرم.
به مادرم سپردم به همه بگه رفتم کربلا،
مادرم میگفت این یعنی دروغ گفتن😔.
اما من معتقد بودم سوریه الان همون کربلاست،وندای هل من ناصرا ینصرنی آقارو به وضوح میشنیدم🌹🌹
✨دلو زدم به دریا، یه دستی👌 توشناسنامه م بردمو😉 وشدم حسن قاسمپور اهل افغانستان.
25فروردین 93 رفتم سوریه،
جز نیروهای داوطلب گردان فاطمیون.
روزای اول بردنمون دوره های آموزش سلاح،منم به هیشکی نگفتم همه این دوره های پیشرفته رو تو بسیج گذروندم وخودم مربی دوره م😉
مربی مون تعجب😳 کرده بود که چطور دوروزه همه چی رو یاد گرفتم.
دقیقا 22روز اونجا بودم وتوچند تا عملیات شرکت کردم.
روز موعود رسیده بود.
19اردیبهشت🌹🌹🌹
گیر چندتا تکفیری👹 از خدا بیخبر افتادم.
اسلحه هاشونو🔫 بطرفم گرفتن و گفتن تو کی هستی؟
با افتخار گفتم
🌹من شیعه ی علی ابن ابیطالبم🌹
گفتن
👹نه تو کافری
این مکالمه چند باری بین مون تکرار شد،اونا طاقت شنیدن قشنگ ترین اسم عالم که همون اسم امیرالمونین🌺 هست رونداشتند.وبه طرفم🔫 شلیک کردند.
ومنو به آرزوی دیرینه ی شهادتم رسوندند.🌷🌷🌷
22اردیبهشت با سه تای دیگه از دوستام برگشتیم ایران
و25 اردیبهشت 93 همزمان با سالگرد وفات عقیلة العرب تو خواجه ربیع مشهد دفن شدیم.🌹🌹🌹
اینم من ودوستامن که باهم برگشتیم.این سه تادوستم مثل ارباب بی کفنمون سربه تن نداشتند🌹 ]
بعداز شهادت این شهید بزرگوار🌺🌺 یکی از هم رزماش به اسم شیخ محسن یه نامه 💌 برا مادر حسن آقانوشت،
هیشکی نمیدونه شیخ محسن اهل کجاس وچیکاره س،😉.
یه چند خط از نامه ی آشیخ محسن رو میذارم براتون👇👇👇
✨هیچکس نخواهد توانست حقیقت آنچه دیگری چشیده است را درک کند. شاید کمی خودش را فقط به آن حس نزدیک کند و در میان گنجینههای عواطف و احساسات آنچه افق دستیابیاش دور دستتر مینماید، احوال آن مادر شهیدی است که حاصل عمر خود را...
کسی چه میداند که نجواهایش با خدا چه سمت و سویی دارد و چگونه از خدا اطمینان قلب را طلب میکند؟ کسی چه میداند؟ وقتی میبینی در گپ و گفتهای خانگی و در میان نشاط و شادمانی اهل خانه، لبان ذاکر مادر که به لخند باز شده بود آهسته آهسته جمع میشود و با کمی لرزش همراه میشود و تلاش میکند سرّ ِ درون خود را مخفی کند که ناگهان یک قطره، کار یک موج سهمگین را میکند و همه را با خود به سوی خاطرات شهید خانواده میکشاند.
خاطرات شهید با خاطرات بقیه جانباختگان اصلا قابل مقایسه نیست؛ یاد شهید به خانوادهاش امید میبخشد، ✨
دوستان قرار عاشقی به دلیل محدودیت زمانی نتونستم تمام نامه رو بیارم،اما لطفا حتما این نامه رو مطالعه کنید😊
, اینم حسن آقا وکربلا،من که جامونده ی اربعینم،شماچی؟😔 خوشا به سعادت اونا که رفتن ]
✨اللهم الرزقنا زیارة الحسین فی الدنیا والاخره.✨
شادی ارواح طیبه ی شهدا صلوات،
التماس دعای فرج🌹🌹
”علی پور"
- ۹۴/۰۹/۱۳