قرارعاشقی باشهدا

مشخصات بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستای خوبم...این وبلاگ ، تحت عنوان "قرارعاشقی"؛
هرشب یه مهمون عزیزی از شهدا داریم که خودشونو براتون معرفی می کنن...در حقیقت هدفمون از قرارعاشقی یعنی اشنایی با شهدا .........
امیدواریم که بهترین استفاده رو ببرید.
در ضمن، کپی با ذکر صلوات می باشد.

یاعلی.

جانباز عباس موسوی

دوشنبه, ۷ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۴۳ ق.ظ

به توکل نام اعظمت🌹

 

💠بسم الله الرحمن الرحیم💠

 

سلام🌺

فصل سرما رسیده🌧️🌩🌨

 

همه جا پراز برف ویخه️🌨

برا خیلیامون پیش اومده که پامون سرخورده وخوردیم زمین.

احیانا خدایی نکرده پامون شکسته ویا ترک برداشته ومارو خونه نشین کرده😔

 

یا یه چیز عمومی تر👇👇

تقریبا همه مون دچار سرماخوردگی وسرفه شدیم😷😷وقتی این بلاها سرمون میادکلافه میشیم از اینکه نمیتونیم راه بریم وخونه نشینیم.مدام از سوزش سینه ناله میکنیم😫،هی سر اطرافیانمون غر میزنیم وبدخلقی😡 میکنیم.

حتما الان باخودتون میگین اینا چه ربطی به قرار عاشقی داره؟

عرض میکنم خدمتتون😊

تو گوشه وکنار این سرزمین پهناور هستن مردایی که بدون هیچ چمداشتی از جوونیشون گذشتن ورفتن تا ازاین آب وخاک🇮🇷  دفاع کنن.

 

اونایی که همون سالها شهید شدن تکلیفشون مشخص بود  🌹عند ربهم یرزقون🌹

اما اونطرف قضیه بودن اونایی که شهادتشون به تاخیر افتاد،

موندن وذره ذره آب شدن.

بهترین روزای زندگیشونو رو ویلچر نشستن.

اما دم نزدن وگلایه نکردن،نتونستن پا به پای بچه هاشون بدوند.

حسرت به دل موندن اما لام تا کام به زبون نیاوردن.

بعضیاشون حتی نتونستن بچه هاشونو بغل کنن چون دستی در بدن نداشتند😔😔شبا از شدت سوزش سینه خواب به چشمشون نیومد،سرشون رو  به بالش فرو بردن تاصدای سرفه هاشون اهل خونه رو بیدار نکنه😔

اینا یه طرف قضیه س طرف بدترش طعنه های اطرافیانه که با بی رحمی تمام اونا رو محکوم به گرفتن سهمیه وامکانات میکنن.

اما این عزیزان بازم دم نمیزنن چون معتقدن باخدا معامله کردن نه بابنده ی خدا

ما آرامش وآسایش الانمون رو مدیون یه همچین بزرگ مردایی هستیم که بالاخره دیر یا زود به خیل دوستای شهیدشون میپیوندند🌹🌹🌹

این عزیزا اسوه ی صبر واستقامت ومردی ان👌👌

 

بریم سراغ مهمون امشبمون😊


سلام🌺

 

من سید عباس موسوی هستم.متولد سال 1330.

تو یه خانواده ی باخدا واهل دین وایمان تو ایوانکی گرمسار استان سمنان به دنیا اومدم🌹🌹

از اونجایی که خانواده م مسجد برو بودن منم شدم مکبر مسجد😄

یازده سالم بود که توهمون عالم بچگی به خودم گفتم  درسته که وظیفه م درس 📚 خوندنه،ولی خب بیکاری ام خوب نیس

براهمین کنار درس رفتم کارگری تا کمک خرج خونه باشم.

حداقل پول دفتر کتابمو خودمو درمیاوردم خب😊

وقت سربازیم که رسید تو امتحان نیروی هوایی شرکت کردم وقبول شدم.

ولی خیلی زود فهمیدم اونجا جای من نیس.

یبار بخاطر بلند صلوات فرستادن ویبارم بخاطر زمزمه ی نا خودآگاه روضه ی حضرت زهرا حسابی تنبیه شدم و کتک 👊👊خوردم،

استعفا دادم و کلی نذر ونیاز کردم که استعفامو قبول کنن.

قبل از انقلاب بود ومنم مثل اکثر مردم روزگارم تو مسجدها وتظاهرات✊✊ میگذشت،

یه چندباری هم از ژاندارمری شهر منو گرفته بودن وحسابی از خجالتم دراومده بودن😉

سال56 ازدواج کردم که حاصل این ازدواج دوتا دسته گل💐💐 عزیزه

از اونجایی که الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم

بالاخره ستون های حکومت ظالم پهلوی👹 هم لرزید وزحمات مردم ثمر داد وانقلاب پیروز شد

من از قبل انقلاب یه کامیون🚚 داشتم که بعداز انقلابم رو همون کار میکردم.

باشروع جنگ 🚀🚀 وهجوم بعثی ها👹 فرمان رهبرمو 🌺🌺لبیک گفتم و عضو بسیج بیست ملیونی شدم ورفتم جبهه.

یه مدت همراه شهید چمران🌹🌹 تو جنگ های چریکی ونامنظم بودم

یبار سال 59 ویبار سال 60 زخمی شدم.

مجروحیت سال 60 به حدی شدیدبود فک میکردن شهید شدم،همه دل وروده وریه هام ریخته بودن بیرون🌷🌷

اما من از این شانسا نداشتم.

همین که یکم بهتر میشدم باز میرفتم منطقه.انجام وظیفه مریضی وزخم ودرد حالیش نبود.

البته بر اثر موج انفجار شنوایی یه گوشمم👂 از دست دادم.

بالاخره 16آبان سال 61 یه تیر مستقیم عراقیا خورد به کمرمو ومنو  که فرمانده ی  یکی از گردان های لشکر امام رضا علیه السلام🌹🌹 بودم تا اخر عمر ویلچر نشین کرد.

سال 64 هم داداشم آقا نورالدین شهید شدن🌷🌷 و من جاموندم از قافله ی رفقای شهیدم.

سی و دوسال گذشت.

تو تمام این مدت همسرم عین یه پرستار صبور کنارم بود.هیچوقت لب به گلایه باز نکردم ،واز درد هام ناله نکردم.میدونین چرا؟

خجالت میکشیدم،مگه  ما شیعه ی ائمه ی اطهار نبودیم؟حضرت زینب سلام الله علیها اونهمه مصیبت دیدن .اما شکایت نکردن.تازه گفتن چیزی جز زیبایی ندیدماز طرف دیگه بودن خانواده هایی که جوونای دسته گلشون💐💐 روفدای وطن کرده بودن،

ومادرشون تا آخر عمر درحسرت دیدن اونا تولباس دامادی بودن.

یا بچه هایی که با یتیمی بزرگ شده بودن حسرت بابا داشتن تو دلشون بود😔

من با وجود اینایی که گفتم چطور میتونستم گلایه کنم.یا از درد ناله بزنم.سال 92 بود ونزدیک اربعین،

زائرای اربعین رو تلوزیون نشو میداد.هوایی میشدم.

دلتنگ کربلا بودم،دلتنگ برادر ودوستای شهیدم.

هوایی شده بودم حسابی.

چند روز مونده بود به اربعین.

دیگه تاب موندن نداشتم،روحم به جسمم سنگینی میکرد انگار.💠خسته شده بودم،اونموقع که دم نمیزدم اما الان میگم نمیدونید چقدر سخته هشت ماه از سال رو نتونی بری بیرون که مبادا سرما بخوری وشیمیایی ریه تو از کار بندازه.

این فقط یه نمونه ش بود💠

به بچه ها گفتم در اتاق و باز کنند ومنو بلند کنن از جام،چند بار این خواهش رو کردم.دلیل داشتم ،که اونو بعد از آسمونی شدنم توخواب به یکی از دوستام گفتم.بار آخر که بلندم کردن به ارباب بی کفنمون ومادر پهلو شکسته ش سلام دادم وچشمامو بستم،بالاخره بعداز سی ودوسال لحظه ی وصال رسیده بود🌺🌺

واما  جریان  لحظه های آخرمو بلند شدنم چی بود؟تو خواب به دوستم گفتم تو اون لحظات هربار که بلند میشدم یکی از ائمه🌹🌹 اومده بودن برا بردنم.بار آخر هم رسول الله وارد شدن ویه دسته گل یاس🌸🌸 ریختن پای تختم ومنو با خودشون بردن.مست شده بودم از بوی گلهای یاس🌸🌸الانم هر هفته با داداشم میریم بین الحرمین زیارت.اصلا ازهمون شب اول منو آوردن خادمی حضرت ابالفضل.

اینم تو خواب گفتم به دوستام😉

خدا قسمت همه تون بکنه

🌺کل وصیت من یه جمله بود

لبیک یا خامنه ای

لبیک یاحسین است🌹🌹

تمام

همه ی دغدغه ونگرانی من توی این سالها فقط همین بود،مبادا رهبر فرزانه مون تنها بمونه،مبادا این شهید زنده ی والامقام رو درک نکنیم.تو جریان فتنه ی   سبز🍀🍀 خون خونمو میخورد که نمیتونستم برم وجلوی آشوبگرا👹👹 بایستم.خداروشکر که ریشه شون خشکید.اگر محب امام حسین هستید باید پشت رهبرمون هم بایستید✨✨

اینجام خونمه🌹🌹،جامم حسابی راحته😊

اینام چند تا عکس یادگاری از آقا سید👇👇

شادی ارواح طیبه ی شهدا صلوات🌹🌹

 

التماس دعای فرج✋✋

علی پور

  • سرباز گمنام

نظرات  (۱)

  • خواهر شما
  • سلام بر شما شهیدان زنده .سلام بر شما دلاورمردان با عظمت .انشاا... سالها زنده باشید و یاور رهبر.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی