قرارعاشقی باشهدا

مشخصات بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستای خوبم...این وبلاگ ، تحت عنوان "قرارعاشقی"؛
هرشب یه مهمون عزیزی از شهدا داریم که خودشونو براتون معرفی می کنن...در حقیقت هدفمون از قرارعاشقی یعنی اشنایی با شهدا .........
امیدواریم که بهترین استفاده رو ببرید.
در ضمن، کپی با ذکر صلوات می باشد.

یاعلی.

شهید محمد حسن قاسمی طوسی

دوشنبه, ۷ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۰۷ ق.ظ

بسم رب الشهدا و الصدیقین

💞قرارعاشقی💞

سلام به رفقای قرار عاشقی🏻😊

شب همگی بخیر😊

امشب 2مهمون عزیز از دیار سرسبز علویان داریم😍

👥سلام خیلی خوش اومدین🌹🌹 لطفا خودتونو برای اعضای گروه معرفی کنین.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت داداشیا و ابجیای گلم🏻😊

من محمدحسن هستم ، محمدحسن قاسمی طوسی.💞

👤سلام منم عرب زاده هستم همسر اقای قاسمی طوسی🌹

خیلی خوش اومدین🏻

داداش محمد حسن شما اول یه کوچولو از خودتون بگین تا اعضای گروه بیشتر باهاتون اشنا بشن🍀

 

بله حتما🏻😊

من سال 1337 تو روستای طوس کلا از توابع شهرستان نکا تو استان مازندران به دنیا اومدم.💞مثه همه ی شماها دوره ی کودکی و نوجونی رو به خوبی پشت سر گذاشتم... البته چون طاغوت حاکم بود😡 خیلی با مشقت زندگی کردیم😔🏻خب داداشی از ماجرای ازدواجتون با خانوم عرب زاده برامون بگین😊 ما خیلی مشتاقیم بدونیم️😉خب چی بگم والااا😕 شوکه شدم کاش قبلش در جریان میذاشتین مارو😥😥بگین داداشی،قسمت جذابش به این یهویی پرسیدنو صندلی داغشه😉😉

راستیتش وقتی 17.18 سالمون شد ، عاشق دختر عمه مون شدیم،اما چی بگم والا... دخترعمه مون از هرجهتی خانوم خوبی بود، اما با ازدواج فامیلیش مشکل داشتم..😢خلاصه دلو زدیم به دریا و با مامانمون صحبت کردیم،مامانمم خیلی خوشحال شدخلاصه بعد از کلی صحبت بابام با عمه م قرارشد بریم خاستگاری🏻راستیتش دختر عمه ما ناراضی بود اونم به شدت😔خانم عرب زاده شما چرا ناراضی بودین از این ازدواج؟؟؟ اقا محمد حسن به این خوبی، چرا دوست نداشتین باهاش ازدواج کنین؟؟؟؟؟😣خیلیییی دوست داریم بدونیماااااااا🏻

چی بگم والااا😅 راستیتش بیشتراز عاقبت ازدواج فامیلی می ترسیدم و اینکه اقا محمد حسن یه سال از من کوچیکتر بود😕 دلیل سومم این بود که اقا محمد حسن تیپ و ظاهرش اون موقع ها خوب نبود، ینی موهای فرفری بلندوشلوار دمپا و....😅 دیگه خودتون تصور کنین...

باتمام نارضایتی که داشتم بخاطر خوشحال کردن مادرم قبول کردم😊 سال 1355 هم عقد کردیم💞

راستش اوایل دوره نامزدیمون اونطور که باید دوستش نداشتم و از این وصلت اصلا خوشحال نبودم...

گاهی وقتا خیلی حسادت می کردم بهش چون مامان خدابیامرزم خیلی دوسش داشت

همیشه به مامانم می گفتم چرا اینقدر تحویلش می گیری😬😔

مامانم خیلی به اقا محمد حسن علاقه داشت💞، گاهی وقتا کفشاشو 👞👞 تمییز می کرد، من از این کارش لجم می گرفتو بهش می گفتم : من از دامادت خوشم نمیاد😬😡 با اون شلوار دمپا گشادو موهای بلندو فرفری😅

مامانمم در جوابم میگفت: نگران نباش تورو به اهلش سپردم.🌹

 

مامان خدا بیامرزم راست می گفت،هرچه از دوره نامزدیمون می گذشتو منم با خصوصیات اقا محمد حسن اشنا می شدم ،علاقه ام نسبت بهش بیشتر می شد💗💗

 

تا اینکه تو همون دوره نامزدی مامانم فوت کرد😭😭😭

 

بعد مامانم من بیشتر به اقامون علاقه مند شدم چون مامانم خیلی دوستش داشت.راستش خوشحال بودم از اینکه مامانم با رضایت از دنیا رفت.

 

بله 7 ماه بعد فوت عمه جان😔😢😭

 ما یه عروسی گرفتیمو رفتیم سرخونه و زندگیمون☺

 

ثمره این ازدواجمون دخترخانومم سمیه شد.️🌹

اسم دخترمو سمیه گذاشتم چون اسم اولین شهیده ی اسلام بود..اون موقع ها از اینجور اسم ها زیاد رسم نبود..

خب جناب مجری بهتره از اینجا به بعدشو دیگه ما نگیم، اگه دوست دارین بیشتر راجع بهم بدونین،😍 کتاب بوی تربت رو مطالعه کنین

اون روز اخری که اقا محمد حسن وصیتاشو کرده بود، خیلی بغض کرده بودم موقع اتو کردن لباساش، با لباساش صحبت می کردم،بهشون میگفتم مواظب مسافر جوونم باشین😭😭قدرخودتونو بدونین تن چه انسان شریفی هستین..

یهو دیدم اقا محمدحسن بهم گفت : داری با لباسام صحبت می کنی؟😔 بهش گفتم اره خوش به حالشون که تنت هستنو همه جا باهاتن😢😔

بهش گفتم حسن اقا، میترسم بری و دیگه برنگردی😢😭 اونم در جوابم فقط لبخند زد...بهم گفت تو طول زندگی نتونستم کاری براتون انجام بدم ، شرمنده تو و دخترمونم..🏻😔

وقتی داشت می رفت گفت خدایا به احترام مقام حضرت زینب به من صبرو طاقت دوری از همسمو بده😢😭😭

خانوم گلم ادامه نده😢 واقعا شرمندتونم..🏻😔

راستی اخرای عمرمونم به حج فقرا🌹زیارت اقا امام رضا🌹مشرف شدیم.

19 فروردین سال 66 بود که بر اثر اصابت ترکش خمپاره بعثی ها، به دوستای شهیدم پیوستم️💞🌹

 

البته این اخر قصه ی مانبودااااا🏻😔

من خیلی دوست داشتم مثه خانوم فاطمه زهرا سلام الله علیها گمنام باشم،

8سال توخاک شلمچه موندیم.....گمنام...🌹🌹...اما نشد گمنام بمونیم.😢😔

که سال 74 باقی مونده پیکرمو تشییع کردنو برگشتم پیش خونوادم..😢

داداشی شب جمعه ست... کربلا رفتین یادی از مام بکنین پیش اقا ابا عبدالله😔😭

چشم حتما🏻😔

جهت تعجیل در فرج اقا و ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات✨✨

 

علی یارتون

خلیلی🏻😊🌹

 

  • سرباز گمنام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی