جانباز غلامعلی اذرافشان
بسم رب الشهداء والصدیقین🌷
✨مهمانی از جنس نور✨
شهیدان زنده 🌹جانبازان سرافراز میهن عزیزمون ایران 🇮🇷
💫💫معلم که میدونست پدرش جانباز جنگه 🚀
سعی کرد حرفهایی رو بگه تا آرومش کنه و به او دلداری بده.
حرفهای معلم ناتموم موند وقتی پسر بچه به او گفت 🔹
«خوشبحال بچههای شهید! 🌹
آخه اونا ناراحتی پدرشون را هرروز نمی بینن 😔
💠د ر روز 23 تیر ماه 1321 در شهر 🏙 تهران به دنیا اومدم
شغل پدرم مکانیکی 🔧🔩 و مردی بسیار ساده و مومن بود ✨
یه خونواده 7 نفره و مثل خیلی از خونواده های دیگه تو فقر و تنگدستی زندگی رو گذروندیم 🔹
تو سن نوجوانی 👲 به سختی کار میکردم و شبانه 🌙⭐️درسم میخوندم البته تا ششم ابتدایی .
سلام دوستان خوش اومدین
غلامعلی آذر افشان هستم
💠 پدرم سالخورده 👴 بود توان کار کردن نداشت
و نمیتونست خرج زندگی رو دربیاره
با احساس مسئولیتی که در مقابل خونواده ام داشتم ترک تحصیل کردم و بصورت تمام وقت در یه تعمیر گاه 🔧🔩 خودرو 🚗 مشغول به کار شدم .این مهارت رو بعدها در طول جنگ 🚀 تحمیلی در خدمت و در مرکز پشتیبانی قرارگاه خاتم الانبیاء بکار بردم .⚙مکانیکی رو پدرم بهم یاد داد 😘
پدر و مادرم اهل نماز و دین دار بودن .
تو کودکی 👶خیلی گوشه گیر و بی آزار بودم
یادمه یه چکمه ای 👢 داشتیم یه بار من استفاده میکردم یه بار آبجیم 😉
💭💭زمان قبل از انقلاب دوستان انقلابی زیادی داشتم 💫✨💫
مطمئن بودم ظلم 👿 حکومت پهلوی یه روزی تموم میشه
از سال 42 تا بهمن 57 در راهمیمایی ها ✊ تحصن ها و مجالس سیاسی و مذهبی شرکت و با استفاده از خودرو 🚕 شخصی اعلامیه 📇 و نوار 🎞 سخنرانی امام خمینی ره رو پخش میکردم 👍
در مسجد محمدیه واقع در خیابان پیروزی با متولی مسجد حاج آقا حجت الاسلام فخر
در اداره امور مسجدو پایگاه فعالیت داشتم 👌🍀
و بعدها با تاسیس مسجد فرشته در شمیران فعالیت خودم رو گسترش دادم
در سال 1359 وارد گروه جنگهای 🚀💣 نامنظم دکتر چمران شدم و از
🔹تاریخ 1359/6/31 زمان آغاز جنگ 🔹
🔸تا تاریخ 1367/5/27 پایان جنگ🔸
و پذیرش قطعنامه 👌حضوری مستمر در صحنه دفاع 👊 مقدس داشتم 🌺
♦️بلههه دوستان قرار عاشقی 💚
جونم براتون بگه همون طور که قبلا هم گفتم 💫
در سال 1363 در منطقه عملیاتی جنوب مسئول تعمیر گاه 🛠 خاتم الانبیاء شدم
در مدتی که در جبهه حضور داشتم 2 بار با گاز خردل مجروح 😷 میشم
بار اول در جریان عملیات🔹 خیبر در سال 62 و بار دوم در🔻🔺 عملیات والفجر 8 در سال 64 .
ابتدا در بیمارستان 🏥 خسرو آباد و سپس در بیمارستان فاطمه الزهرا آبادان بستری
و بعد از اون منو به تهران منتقل کردن
بارها مورد عمل جراحی 💉 ریه قرار گرفتم و در حال حاضر هم با کپسول اکسیژن زندگی میکنم😞
🔷داداش کوچیکم حاج محمد متولد دوم بهمن 1336 هم جانباز شیمیایی 😷 هستن و اکنون هر دو با هم زندگی میکنیم
البته ریا نباشه هااا 😉
اما من و داداشی با کمک چند خیر دیگه تا حالا موفق شدیم 5 مدرسه 🏢 خیریه بسازیم .
🌷گوشه ای از زندگی پر رنج و محنت شهدای زنده و یادگاران هشت سال دفاع مقدس🌷
افلاکیان
- ۹۴/۱۰/۰۸