قرارعاشقی باشهدا

مشخصات بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستای خوبم...این وبلاگ ، تحت عنوان "قرارعاشقی"؛
هرشب یه مهمون عزیزی از شهدا داریم که خودشونو براتون معرفی می کنن...در حقیقت هدفمون از قرارعاشقی یعنی اشنایی با شهدا .........
امیدواریم که بهترین استفاده رو ببرید.
در ضمن، کپی با ذکر صلوات می باشد.

یاعلی.

شهید محمدرضا دهقان

سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۴۵ ب.ظ

بسم رب الشهدا والصدیقین

 

قرارعاشقی

همه ی بچه ها 👶🏼، بزرگ میشن👨🏻

همه ی دختربچه ها و پسر بچه ها،

خانوم و آقا میشن

اما این وسط؛

بعضیا روحشون بیشتر از سنشون بزرگ میشه👌🏻🍁

همونایی که قدر خودشون رو پیدا می کنند

🌹همونایی که شهید میشن🌹

همونایی که تو بیست سالگی یه جوری بار سفر میبندن که یه شهر و به هم میریزن😭.. یه شهر و پریشون میکنن😰 یه شهر و به فکر وادار میکنن🤔

💫همونایی که شاید سنشون بزرگ نباشه اما روحشون بلنده💫

📿سلامُُ عَلـــــــــــــــــی قَلــــــــــــــبِ زِینـــــــــــــــَب الکبــــــــــــــــرے🏻😔

سلام رفقا🏻

دیریست که باب شهادت برا ما دهه هفتادیاهم باز شده؛☺و ما همچنان اندر خم یک کوچه ایم..😒

📿از شهید علی خلیلی (شهید غیرت) گرفته  تا  شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان📿

بله دوستان مهمون امشبمون؛یه شهید دهه هفتادیه؛باهم میریم سراغشون تا بیشتر باهاشون اشنا بشیم؛

 

👤سلام اقا محمدرضا خیلی خوش اومدین🏻😃

بســــــــــم رب الشــهدا و الصدیقین

 

🍁حرم زیــــــــــنب عجب حال و هوایے دارد

سوریہ،فیض شهـــــــادت چه صفایے دارد

 

بنویسید بہ روے کفن این شــــــــــــهداء

چقدر عمــــه‌ے ســـــــــادات فـدایے دارد

 

سلام دوستان🏻😃

همونطور که جناب مجری گفتن،من محمدرضاهستم😉 محمد رضا دهقان.

 

متولد 21ابان 1374- تهراندانشجوی سال سوم فقه و حقوق

👤ازعشاق شهید رسول خلیلی بود😍

همیشه تامیرفتیم سرخاک حاج رسول؛بهم میگفت  خیلی شبیهشم مگه نه...!؟

میگفتم اره خیلی....😍😉

جالبیش اینجاست که مراسم سومش باسالگرد شهید خلیلی هم یکی شد...😔

بعلهه این عکسه رو هم خودم درست کرده بودم ازبس  که عشق حاج رسول بودم😍

شبیهش هستم مگه نه؟☺

👤اگه بخوام از خصوصیات اخلاقی محمدرضا بگم براتون؛

جونم براتون بگه که محمدرضا خعلی خوش اخلاق بود😍 ما که عاشقش بودیم..

و اینکه همیشه کاراشو برای رضای خدا انجام میداد..👏🏻.. ولی من چی؟؟؟ تموم سعی خودمو می کنم،تا بنده ی خدارو راضی کنم..😔😒

تا حالا به این فکر کردین🤔 اگه خدا ازمون راضی باشه،بنده ی خداهم راضیه

👈🏻👈🏻یاد شهید ابراهیم هادی بخیر که می گفت؛مشکل کارهای ما اینه که برای رضای همه کار می کنیم،به جز رضای خدا😭😔👉🏻👉🏻

خب داشتیم میگفتیم؛ 15مهرماه سال94 بود که به عنوان بسیجی تکاور برای دفاع از حرم ال الله راهی سوریه شدم؛

😳😧عههه چرا تعجب کردین؟ خب درست متوجه شدین مهر ماه همین امسال بود دیگهه.☺

 

روزای اخر ماه محرم الحرام ،21 ابان سال 1394 بود که تو نبرد با تروریست های تکفیری ،تو حلب ،تو عملیات محرم،محمدرضا تو سن 20 سالگی اسمونی شد.

 

و25 آبان تو امام زاده علی اکبر چیذر به خاک سپرده شد.🏻😔

شهادتت مبارک  محمد رضا،ما رو هم دعا کن😍

عزیزای من ؛ من اومدم اینجا تا بهتون بگم؛👇🏻👇🏻

🔰همیشه صبر رو سرلوحه کارتون قرار بدین و مطمئن باشین که همه از این دنیای فانی خواهند رفت و تنها کسی که باقی می مونه،خداست..

اگه دلتون گرفت 💞؛ عاشورا رو به یاد بیارین و مطمئن باشین،غم شما از غم ام المصائب خانوم زینب کبری، کوچیکتره😭..

🍁روضه ی اباعبدالله رو هم هیچ وقت فراموش نکنید..

👆🏻👆🏻یادتون نره هاااا😉👆🏻👆🏻

 

یادته گفته بودی داری میری بهشت؟

پ.ن:

یادته گفتی داری میری بهشت؟

اونموقع حرفت رو جدی نگرفتم...

اما چه زود رفتی...چه زود تنهامون گذاشتی...

بال هایم هوس با تو پریدن دارد...😔

خدا پشت و پناهت باشه داداش...🏻🌹

 

#دلتنگی امان نداد و باز بغض شکست...

صف بهشتیان طولانیه...

اما

نوبت به نوبت

خوش آن روزی که نوبت بر من آید و ببینمت...😔

[مَنـو به حــــــــــالِ من رَهـــــا نڪنْ...]



اینم برا شروع امتحانات تو دانشگاه بود؛درسته محمدرضا  نبود؛اما روی صندلی محل امتحانش عکسش بود😔

راز آرامش و سعه صدر مادر

 شهید محمدرضا دهقان

از زبان خودشان:👇🏻👇🏻

 

خدا را شکر می کنم که بعد از 20 سال توانستم امانتش را قشنگ تحویلش دهم. چون ما امانت داریم و در آیه قرآن داریم که:

🔰"و اعلموا انما اموالکم و اولادکم فتنه و ان الله عنده اجر عظیم

و بدانید که اموال و فرزندان شما وسیله ی آزمایش اند و نزد خدا پاداشی بزرگ هست"🔰

 (سوره انفال ، آیه 28)

 

🍁به این ها ایمان دارم...👌🏻

 

باید ببینیم که این امانت را چگونه نگه می داریم. اگر ما بپذیریم که این ها در دست ما امانتند ، منِ نوعی باید بعنوان یک مادر خیانت در امانت نکنم و سعی کنم آن امانت را به نحو احسن تحویل صاحبش دهم.

 

یعنی محمدرضا صاحب داشت. در حقیقت من چند صباحی نگهداری اش کردم و بعد از چند صباح باید تحویلش می دادم...

و خیلی خوشحالم که اینگونه تحویلش دادم ، باعث روسفیدی من است.😊

👤محمدرضا کسی بود که اگر نیم ساعت دیر می کرد ، با خودش یا دوستانش تماس می گرفتم و می گفتم: "کجایی؟ ساعت چند میای؟ چرا دیر میای؟"

و همین امر باعث شده بود که برنامه هایش را بنویسد که چه ساعاتی کجاست!😊

حتی وقتی می خواست شب را خانه دوستش بماند ، از خواب بیدارم می کرد و می گفت: "مامان من دارم میرم خونه دوستم ، صبح بلند شدی دیدی من تو اتاق نیستم خیالت راحت باشه" ، من هم اجازه می دادم.

 

🍁یعنی تا این حد کارهایش هماهنگ شده بود و ما هم خبر داشتیم. ولی حرف من یک چیز دیگر است و آن اینکه اگر بعضی اوقات احساس ناراحتی کردم خصوصا روزهای اول بعد از شهادتش ، فقط و فقط می ترسم حضرت زینب (سلام الله علیها) بگویند هدیه ات کم بود و برای من کوچک بود...🏻😔

 

🍁و این را هم ایمان دارم که شب اول صفر من محمدرضا را برای سلامتی سیدعلی قربانی کردم.🍁

آیت الله بهجت می فرمایند: "گاهی اوقات بلاهای بزرگ را با صدقه های بزرگ برطرف کنید."

امام زمان ما قلبش از دست فساد و فجایع و جنایاتی که در جهان می شود ، واقعا آزرده است و از غربت خودش قلبش همیشه در غم است.

🍁و من عقیده دارم که پسرم را برای سلامتی قلب امام زمان (روحی فداه) صدقه دادم.

افتخار می کنم که پسرم عاشق ولایت و مقام معظم رهبری بود ،😊

 سرباز ولایت بود و خاک پای ولایت شد...

 کنار پیکرش هم گفتم فدای خاک زیر پای سیدعلی.

این ها و احترامی که برای عقیده ی خالصش قائل بودم ، باعث آرامش من است."

این هم صحبت‌های‌شهید‌محمد‌رضا‌دهقان‌بایکی‌از‌رفقای‌خودش■👆🏻

و این هم یه خاطره از دوست شهید محمدرضا دهقان👇🏻

.

🌷از روز اولی ک محمدرضا رو تو دانشگاه دیدم یه مظلومیت خاصی تو چشماش بود...

با خیلیا فرق داشت...

مغرور و متکبر نبود...

خودش برای رفاقت قدم جلو میذاشت...

اصلا هم چیزی رو به دل نمیگرفت...

خیلی معرفت داشت ، غم دیگران رو انگاری غم خودش میدونست و تا اونجایی ک در توانش بود برای حل شدن اون مسئله به دیگری کمک میکرد...

اگه کسی ناراحت بود ، حتی شده نصفه شب! با موتور میرفت دنبالش و میبردش بیرون... طوری فضا رو براش عوض میکرد که اصلا طرف یادش میرفت غمی داشته!...😊

امر ب معروف و نهی از منکر و نصحیت های دلسوزانش همیشه بجا بود...

عین یه برادر بزرگتر و دلسوز که انگاری کوله باری از تجربه داره پشتمون بود...

خنده هاش واقعا آدمو سر حال میکرد...☺

 

یکی از آخرین شبهای قبل از رفتنش ، وقتی رفتیم بیرون خیلی بهش اصرار کردم که نره...😔 ولی اون آماده رفتن بود ، دفاع از حرم رو وظیفه میدونست ... میگفت حالا ک در توانش هست اگه نره باید پاسخگو باشه...

گفت ناراحت نباش! من برمیگردم...😢

بهش گفتم تو همه کاراتو کردی که بری ، از وابستگی ها و دل بستگی هات دل کندی ، حتی موتورتم دادی رفیقت ، هیچ چیز دنیایی نذاشتی بمونه و داری همه چیزو واسه آخرت جمع میکنی...بعد به من میگی برمیگردی؟؟!!...😞

از اون خنده های همیشگی به لباش اومد... طوری که واقعا نتونستم ادامه بدم و چیزی بهش بگم... انگار یه خداحافظی همیشگی بود...😭

یه عکس گرفت و گفت به کسی چیزی نگو و...

رفت...

دیگه نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم تا روزی ک خبر شهادتش رسید...

اون لحظه فقط یادمه ک همه رو محمدرضا صدا میکردم...😭😭

 

🔵ببین نگیر!!👆👆

.

سر ڪارش بود...

باهــم میرفٺیم کہ ٺنها نباشه!😊

اخلاقِ خوبش ، بگوبخندهامون نمیذاشــٺ چیزی از خستگی بفهمیم...😅

سر کارهروقت میخاستم اذیتش کنم فیلم میگرفتم ازش!

وقتی جدی میشد دیدنی بود!!😉

.

👈ببین نگیر...!!!!!😅

فَدایی زِیْنَبْ سَلامْ🏻

 

شِنیدَمْ دَرْ آسْمانْ جایَتْ بِهْتَرْ اَسْتْ

میگویند شَهادَت هُنَرِ مَرْدانِ خُداسْتْ

 

هُنَرْمَنْدْ بودَنْ هَمْ اَزْ خِصْلَتْ های بارِزَتْ بودْ

راسْتی میشَوَدْ دَسْتِ ما را هَمْ بِگیری

 

دُرُسْتْ اَسْتْ که هُنَرمَنْدْ نیسْتیمْ ولی تو

ضِمانَتِمانْ را بُکُنْ 🏻😔

سَعی میکُنیمْ لایقْ کَنیزیِ زِینَبْ باشیمْ

 

خب  دوستان ما دیگه کم کم رفع زحمت کنیم؛علی یارتون😊👋🏻🌹


جهت تعجیل در فرج اقا و شادی ارواح طیبه ی شهدا خصوصا این شهدای نسل چهارمی صلوات جمیل ختم کنید.

 

خلیلی

 

  • سرباز گمنام

نظرات  (۱)

عااللیییی بود ممنون از شمااا.. 
و خـــدا روح شهیــــد را شاد کند ان شاءالله🌷🌷🌷🌻🌻
پاسخ:
نظر لطفتونه دوست عزیز😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی