قرارعاشقی باشهدا

مشخصات بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستای خوبم...این وبلاگ ، تحت عنوان "قرارعاشقی"؛
هرشب یه مهمون عزیزی از شهدا داریم که خودشونو براتون معرفی می کنن...در حقیقت هدفمون از قرارعاشقی یعنی اشنایی با شهدا .........
امیدواریم که بهترین استفاده رو ببرید.
در ضمن، کپی با ذکر صلوات می باشد.

یاعلی.

شهید مصطفی نمازی فرد

پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۵۲ ب.ظ

🌹بسم رب الشهداء و الصدقین🌹

 

💞قرار عاشقی💞

👤عرض سلام و شب به خیر خدمت رفقای عزیز👋🌺

باز هم قرار عاشقی و باز هم مهمانی از بهشت

 

زیاد منتظرتون نذارم!

باهم بریم سراغ مهمون امشبمون

 

🌼سلام✋لطفا خودتون برای ما معرفی کنید:

✨سلام دوستان✋.

 من مصطفی نمازی فرد هستم.

 


قبل از به دنیا اومدنم تو تظاهرات طیب برادر ده ماهه ام که بغل مامانم بوده بخاطر شلیک گاز اشک آور وشلیک تیرمستقیم می ترسه ومریض ومیبرنش بیمارستان .اما دیگه بچه رو به مادرم تحویل نمیدن ومیگن بچه تلف شد.

 

 بعد از اون مادرم که نمی خواست به بهانه بچه از ادامه مبارزه باز بماند دیگه بچه نمی خواست .

 

یک شب شوهر خاله ام روکه یه سید روحانی بودن تو خواب میبینه

که میگن خانم با شما کار داره.

 

مادرم میگه:

 من دنبال شوهر خواهرم خدمت خانم رفتم .

 

خانم فرمودند: تمامی آلامتان را میدانم اما حسنم و حسینم و رضایم یاور می خواهند.

✨✨بعد از این خواب ،من ۲۷بهمن۱۳۴۷ تویه محله ی جنوب شهری بدنیا اومدم.

 

از همون دوران ابتدایی توظاهرات علیه رژیم ستمشاهی شرکت میکردم و به بزرگترا تاجایی که میتونستم تو مبارزاتشون کمک میکردم.

 

تابستان ۱۳۶۰ برادر بزرگترم که پاوه بود اومد مرخصی ومن با اینکه فقط 13 سالم بودولی عجیبعشق جبهه رفتن داشتم .

 

از شانس بدم زد وهمون موقع بدجور مریض شدم وتب کردم.و

 اما با دیدن بلیطی که برادرم گرفته بود بهتر شدم و همراه برادرم رفتم پاوه.

 

این اولین حضورمن بود توجبهه✨✨

, اینام عکس منه تواون دوران،اونجا افتخار داشتم سردارهای بزرگی مثل حاج همت وکاظمی روببینم🌹🌹✨ ]

✨✨تقریبا دو ماه پاوه بودم وبعدبرگشتم تهران .

 

تو نماز جمعه شنیدم که دبیرستان سپاه دانش اموز پذیرش میکنه.

 

منم از خدا خواسته در آزمون ورودی دبیرستان سپاه شرکت کردم .

 

 منتظر بودم کی نتیجه آزمون میاد،خیلی ذوق داشتم،

 

قبل از اینکه نتایجو اعلام کنند از ذوق مسیر خیابان شهید رجایی تا لانه ی جاسوسی رو رکاب زدم،خیلی راه بودها،✨✨✨

 

✨✨چهار سال دبیرستان سپاه با تمام سختیهایش تموم شد.

گرفتن دیپلم همانو شرکت درکنکورهمان.تو چهار دانشگاه بارتبه عالی رشته برق قبول شدم .

 

 

اما من یه دانشگاه بهترروانتخاب کردم.

بالاخره بهمن ماه سال۶۴تو گردان حبیب بن مظاهر لشکر ۲۷ محمد رسول الله عضو شدم.

مسئولیتمم پیک گردان بود✨✨

 

تو عملیات زیادی شرکت کردم و در عملیات والفجر ۱۰ که منجر به آزادسازی حلبچه شد صدام نامرد با سلاحهای شیمایی که از آلمان نامردتر ازخودش گرفته بود حمله شیمایی کرد ما هم که تازه وارد شدیم شیمیایی شدیم 😚 اومدیم تهران همرزمانم اصرار داشتند بریم دکتر اما من به آنها گفتم بیایید بریم پیش دکتر دکترا و رفتیم پابوس آقا علی بن موسی الرضا شفا گرفتیم😍😍 و آماده عملیات بعدی یعنی نصر هفت شدیم 🌷🌷🌷

آخریش عملیات بیت المقدس هفت بود.

اما انگار عملیات لو رفته بود که به همه مون۲۴ ساعت مرخصی دادن.

 

منم اومدم تهران مادرم رفته بود قمصر کاشان من هم فرصت رو غنیمت شمردم ورفتم قمصر.

 

یه چیزایی به دلم برات شده بود،برا همین حسابی با اقوام پدرم دیدار و خداحافظی کردم وبعد رفتم منطقه.

 

این آخرین دیدار من با اونا بود.

 

توهمون عملیات بود که رفتم تا تمام نیروها را برگردونم تا کسی جا نمونه.

 

موفق هم شدم اما خودم جا موندم.

 

چندین وچند سال تو منطقه بودم تا اینکه...

خدا خیرشون بده بچه های تفحص رو.

 

دقیقا ۱۳۷۸/۵/۸ به شهرم برگشتمم و تو تاریخ۱۳۷۸/۵/۲۵ در گلزار بهشت زهرا قطعه ۵۳ ردیف۴۷شماره۹ در کنار دوستای شهیدم آروم ،گرفتم،

 

آدرس دقیق دادم که اگه دوس داشتین تشریف بیارین،خوشحال میشم✨✨

 

اینم یه عکس یادگاری ازمن،التماس دعای فرج،شادی روح منو دوستای شهیدم صلوات🌹🌹 ]


"نمازی فرد"

  • سرباز گمنام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی