قرارعاشقی باشهدا

مشخصات بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستای خوبم...این وبلاگ ، تحت عنوان "قرارعاشقی"؛
هرشب یه مهمون عزیزی از شهدا داریم که خودشونو براتون معرفی می کنن...در حقیقت هدفمون از قرارعاشقی یعنی اشنایی با شهدا .........
امیدواریم که بهترین استفاده رو ببرید.
در ضمن، کپی با ذکر صلوات می باشد.

یاعلی.

شهید مجید پازکی

جمعه, ۱۳ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۷ ب.ظ

 

🌹بسم رب الشهداء و الصدقین🌹

💞قرار عاشقی💞

👤عرض سلام و شب به خیر خدمت رفقای عزیز👋🌺

باز هم قرار عاشقی و باز هم مهمانی از بهشت

زیاد منتظرتون نذارم!

با هم بریم سراغ مهمون امشبمون

🌼سلاملطفا خودتون رو برا ما معرفی کنید



سلام دوستان.

اسم من مجید پازوکیه"سال۴۶تو تهران خیابان خاوران به دنیا اومدم 😍یکی از الطاف الهی که نصیبم شده و همیشه شاکرشم اینه که خدا یه خانواده مذهبی بهم عطاء کرده.💝

🌹 سال 57با ورود امام خمینی (ره)   به ایران و سکونتشون تو  مدرسهٔ رفاه من که از برا دیدار ایشون بیقرار بودم  به هر دری زدم تا موفق به دیدار ایشون شدم😊.

همونجا  عهد کردم که سربازی با وفا براشون باشم.با پیروزی انقلاب جریان فعالیت منافقین در مدارس شروع شد که من با سایر دوستان حزب اللهی ام  با عقاید اونا مبارزه میکردیم و میدون را از اونا می گرفتیم.

هنوز کام ملت ایران به پیروزی انقلاب شیرین نشده بودکه.،دشمن 👹جنگ🔫را به ما تحمیل کردن.

من که هنوز کم سن بودم تا امام دستور تشکیل بسیج را دادن بلافاصله عضو بسیج شدم و بی تاب حضور در جبهه اما صبر کردم تا سال ۶۱ اعزام شدیم پادگان امام حسین یه دوره آموزشی برامون گذاشتن و بعد از اون عازم جبهه شدیم?.🙂🙂

💐💐💐تو بیستا عملیات توفیق حضور داشتم که  تو این عملیاتا یه بار دستم و یه بار سرم یه بار شکمم جراحت برداشت.

ولی تو عملیات والفجر هشت۱۱گلوله مستقیم از فاصلهٔ نزدیک خوردم که ۸تاش سینه ام رو شکافت و رفتم تو کما هیچ کس فک نمی کرد که من برگردم خانوادم و دوستام منتظر بودن تا مراسم تشیع جنازم را برگزارکنند اما من خوب شدم و با این که کاملا خوب نشده بودم به اصرار خودم مرخص شدم.

 

بعد از اون رفتم دست بوس مادر بزرگ اهل دلمو در کمال ادب و احترام به ایشون گفتم:تقصیر توست ؛تو نذاشتی!تو باعث شدی که سالم از بیمارستان بیرون بیام!من باید شهید میشدم.با همون حالم رفتم جبهه و تو عملیات فتح ۶شرکت کردم.

 

 

که دوتا هدف داشت یکی آزادسازی مرگه سور و دیگه انفجار پل قلندر که دومی هدف که انفجار پل بود به عهدهٔ من و گردان تخریب لشکر۲۷ بود البته مسیر صعب العبور بود و برای من که هنوز در اثر مجروحیت ضعیف بودم،خیلی سخت بود ولی هدفی که داشتم تمام سختیها برام ان مع العسر یسری بود.بعد از چند روز پیاده روی متوجه شدیم دشمن👹👹👹👹متوجه عملیات ما شده و نیروهای عراقی روی

پل ندمن با دوستام تصمیم گرفتیم که یه کم بالا تر بریم و جاده رو بشکافیم همین کارم کردیم و دیگه دشمن 👹👹👹نتونست نیرویی به شهر بفرسته🌸🌸🌸

🌷🌷🌷این عملیات با موفقیت انجام شد😍بعد  ازجنگ تو لباس سبز سپاه پاسداران مشغول خدمت شدم.

سال ۷۰ از دواج کردم که دو پسر دسته گل که اسماشون علی و مرتضی است از خودم به یاد گار گذاشتم

🌹🌹🌹تا فراموش نکردم اینم بگم که  سال۶۹تومنطقه کردستان،کانی مانگا و پنجوین همچنان با همرزمام با منافقا میجنگیدیم و از سال ۷۱ هم با شهید محمودوند رفتیم جنوب تاگلهایی🌹 را که گم کرده بودیم و احتمالا اونجا جا مونده بودند را پیدا کنیم و به انتظار مادرایی که چشمشون به درسفید شده بود پایان بدیم. هرچند که خیلی سخت بود ولی برام لذت بخش بود اما بعد یه مدت چیزی که اصلا فکرشو نمی کردم یه عده همسنگرام منو به خاطر کاری که کردم مورد سرزنش قرار می دادن که چرا نمیری دنبال درجت این چه کاریه پیش گرفتی؟؟!!بغضی غریب گلوم فشرد داشتم خفه میشدم متوسل به پیر و مرادم حضرت روح الله شدم که در عالم رؤیا با ایشون درد لام را گفتم و از ایشون کسب تکلیف کردم و از ایشون اینو شنیدم که:«ما الآن تنها که رهرو عشقند نه تکلیف.»اونوقت دیگه یه گوشم شد در یکیش دروازه و به کارم ادامه دادم🌹🌹🌹🌹

چهارم تیر ماه ۷۹ دوست و همرزم عزیزم شهید محمدوند به شهادت رسید .🌹

حالا برام سخت شده بود مسؤلیتش رو به عهدهٔ من گذاشتن و غم دوری ظاهریش هم منو آزار میداد

 

تا اینکه سال ۸۰ اون اتفاق افتاد.اون زمان زیاد راهیان نور به معراج شهدا به اون صورت نمیومدن.

در حالت خواب بیداری بودم که  یه صدایی شنید رفتم بیرون ببینم چه خبره که دیدم یه عده که حدود ۱۶-۱۵ نفر بودن همه سربند یا زهرا بستن و سینه زنان ویا زهرا گویان دارن میان سمت معراج شهدا یه لحظه ترسیدم و برگشتم و رفتم زیر پتو سعی کردم بخوابم تا خوابم برد.

یکی از دوستان شهیدم اومد بخوابم گفت مجید تو که همیشه آرزو شهادت داشتی چرا حالا از شهادت فرار🏃🏃🏃کردی؟؟!!

و بعد از این خواب در ۱۷ مهر ۱۳۸۰ درهنگام جستجوی گلهای گمگشته چه بسا که از رفقای خودم هم بودن با انفجار یه مین والمری به یاران شهیدم پیوستم 😍😍😍😍

ودر گلزار شهدای بهشت زهرا کنار همرزمان شهیدم آرام گرفتم

🌹شادی ارواح طیبه ی تمامی شهدا 🌹

 

صلوات

 

  • سرباز گمنام

نظرات  (۱)

  • دختر خاکی
  • شهدا شرمنده اییم
    اگرمایل به تبادل لینک هستید
    لطفا اعلام بفرمایید
    پاسخ:
    سلام علیکم،بله حتما

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی