قرارعاشقی باشهدا

مشخصات بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستای خوبم...این وبلاگ ، تحت عنوان "قرارعاشقی"؛
هرشب یه مهمون عزیزی از شهدا داریم که خودشونو براتون معرفی می کنن...در حقیقت هدفمون از قرارعاشقی یعنی اشنایی با شهدا .........
امیدواریم که بهترین استفاده رو ببرید.
در ضمن، کپی با ذکر صلوات می باشد.

یاعلی.

شهید اسماعیل فرجوانی

جمعه, ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۴۶ ب.ظ

 

به توکل نام اعظمت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قرار عاشقی🕗❤️❤

,

سلام،من اسماعیل فرجوانی هستم😊،متولد سال 1341 اهواز

خدارو صدهزار مرتبه شکر از یه طرف خانواده ی مومن ومذهبی داشتم😊 از طرف دیگه م دور وبر وهمسایه هامون پر بود از علمای عزیز وروحانیون.وبزرگ شدن من تو این جو وفضا باعث شد خود بخود به سمت قران وجلسات مذهبی کشیده بشم وانس زیادی با قرآن پیدا کنم😊

از بچگیم هم از بیکاری بیزار بودم ،براهمینم از همون بچگی👦 همراه درس خوندن📚📚 تویه نجاری🔨 هم کار میکردم.استقلال مالی رو دوس داشتم خب😊

آقا من سالهای آخر دبیرستان رو میگذروندم که  مبارزات👊 مردم علیه رژیم ستمشاهی طاغوت👹 به اوج خودش رسید،فضای خفقان همه جا حاکم بود😐🤐.ساواک👺 اجازه نمیدا کوچکترین اعتراضی انجام بشه.منم به پیروی از اندیشه  امام خمینی دوشادوش مردم تو مبارزات شرکت میکردم.مخصوصا بعداز شهادت حمید صالح شوشتری 🌹🌹 انگیزه م برای شرکت در مبارزات👊👊 چند برابر شد.

از اونجایی که خدا جای حق نشسته و همونطورکه حدیث داریم: 💫الملک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم💫این طاغوتیهام نتونستن دووم بیارن واز پا افتادن😆بعله🌹 انقلاب🌹 شد.

بعداز انقلاب دست دشمن👹 از آستین ضدانقلاب وکومله ودمکراتها تو کردستان بیرون اومد .

 

منم راهی کردستان شدم تا به برادرهای پاسدار تو حفظ ریشه های انقلاب نوپامون کمک کنم😀

از قرار معلوم این انقلاب ما چشم خیلی هارو کورکرده بود،

هنوز با کومله ها درگیربودیم که خبر رسید بعثی ها👹 حمله کردن.ماهم خانوادگی تو جنگ شرکت کردیم.من وداداشم تو جبهه ،پدر ومادر وآبجیمم پشت جبهه هر کاری از دستشون برمیومد انجام میدادن،منتی نیس هااا،وظیفه مون بود😊سال 60تو روز میلاد اربابمون امام حسین علیه السلام🌹🌹 ازدواج❤️❤️ کردم .😊😊.بعداز ازدواج رفتم جبهه ی خرمشهر برای دفاع از اون شهر،تو عملیاتهای زیادی بودم از جمله شکست حصر آبادان و عملیات کربلای 4،یه هفت هشت باری هم مجروح شدم،اما انگار نافمو تو جبهه دفن کرده بودن😉،همین که یه ذره خوب میشدم خودمو میرسوندم جبهه.حتی قطع شدن دستم تو عملیات بدر هم نتونست منو از رفتن به جبهه منع کنه😊بالاخره سال 1365 تو عملیات کربلای 4 به آرزوی دیرینه م که همون شهادت🌹🌹 بود رسیدم😊،راستی شربت شهادت خیلی شیرینه هااا 😉 خدا نصیب همه تون بکنه😄.

خواست خدا بود که پیکرم اونطرف اروند موند وبرنگشت

حاج اسماعیل قصه ی ما  که دست بر قضا فرمانده گردان کربلا هم بودتو وصیت نامه ش اینطور نوشته 👇با شهادت من هیچ نگرانی به خود راه ندهید وکاری به هیچ کس و هیچ چیز نداشته باشید ،اساس،رضایت وخشنودی خداست،همیشه در راه خدا قدم بردارید وتوکلتان به توسل به ائمه ی اطهار علیه السلام باشد وبه آینده ی اسلام فکرکنید که اساس حفظ اسلام است.

به همگی توصیه به اتحاد و دوستی ومحبت بین یکدیگرمیکنم،

شادی ارواح طیبه ی شهدا صلوات

 

التماس دعای فرج🌹🌹

خدانگهدار

"علی پور"

  • سرباز گمنام

نظرات  (۱)

سلام ایده ی بسیار زیبا وجالبی برای معرفی شهدا دارید...در این راه ثابت قدم باشید.
پاسخ:
سلام علیکم.
تشکر بزرگوار

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی