مهمون ویژه قرارعاشقی
✨به نام خدای مادر✨
🕗"قرار عاشقی"
سلام خسته نباشید،سیزده خوش گذشت😉 یاد شهدا ومادرای شهدا هم بودین😔یا نه؟؟
خب بگذریم؛
امشب یه خورده مهمونیمون متفاوت؛
چرا که در محضر شهید عزیزی نیستیم😊
به جاش چون در ایام ولادت حضرت زهراس🌺 وروز مادر هستیم رفتیم سراغ یکی از مادران شهدا💐
پس با ما همراه باشید👇👇
راستش رو بخواین گیج😇 شدم چ طور ایشون رو معرفی کنم🤔🤔
بگم سلام✋ مادر شهید
یا بگم دختر شهید
یا اصلا بگم خواهر شهید یکم از داداشای شهیدتون برامون بگین؛
یا بگم راستی از همسرتون چه خبر🤔
مات ومبهوتم😳از آشنایی با هم چین شیرزنی؛
همین طور که متوجه شدین ایشون هم فرزند شهیدن هم مادر شهیدن وهم خواهر شهید؛وهم همسر شهید.
من موندمو یه مصاحبه و کلی خجالت😔😔😔
آخه چی بگم بهشون،
از وضع شهرهامون بگم از پایمال شدن خون شهداشون با این وضع حیا وحجاب وگناهی که از در و دیوار شهرهامون پیداست؛
بگین دیگه😔😔 چی بگم بهشون بگم جلوی عکس شهیدشون دقیقا عکس شهید ها رفتار می کنیم.
یا سوال کنم غم نبود پنج تا دسته💐 گلت رو تو این سالها یه تنه چه طوربه دوش کشیدی؟؟
کسی احوالت رو پرسیده تا حالا مادرم😔
شرمندتیم عزیز مادر🌺🌺🌺
مادرم اینجا بعضی هامون تیرو ترکش🏹 خوردیم.البته نه ازاون تیروترکشهای زمان جنگ👊 نه یه مدل دیگست👇👇
یکم از لباسهامون کوتاه تر شده وگره روسری ها باز،مانتوها هم بی دکمه شدن😔😔
مادرم توی شهر بعضی از خانومها که می یان بیرون فضای عمومی رو با تالار عروسی اشتباه می گیرن😔😔
وپسرهامونم بی غیرت شدن عجیب؛😳
اما مادر عزیز نکنه شکایت ماهارو ببری پیش خدا که دعات مستجاب،
وبگی پنج تا از عزیزهامو دادم تا وضع مملکت بشه این😔😔
نکنه غصه هات رو با شهیدات در میون بذاری؛
ما کمی راه رو گم کردیم دعا کن برامون مادر......
از این عزیز مادر داریم براتون می گیم
چقدر قشنگ عکس پسرش رو به آغوش کشیده😔
حرف برای گفتن زیاده حرف آخرم رو بگمو بشینیم پای صحبت های این بانوی محترم🌸
من مانده ام چگونه از تو بگویم وچگونه توصیف کنم تو را مادر👌👌
تویی که وصف بزرگیت در این قرار عاشقانه ما نمی گنجد.مادر جان دریا دریا🌊 صبوری در برابر صبرت قطره ای💧ناچیز است.
شما قطعا شاگرد ممتاز وخاص مکتب عمه جان سادات حضرت زینب س🌺هستی.
سلام خدمت عزیزهای خودم من مریم کارگرعزیزی هستم.
همون طور که گفتن براتون با پنج مدال افتخار🌹😊
وساکن مشهدموهمسایه امام رضا ع🌺
اومدم یه مختصر از شهدام بگم براتونو به خدا بسپارمتون؛
اول از دوتا داداش شهیدم بگم.
برادرام جوونهای مومن وبا اعتقاد بالایی بودن،
مهدی برادر کوچیکترم اولین شهید🌹خانواده بود.
تخریب چی💣بود وسال ۶۲ در نقده به شهادت رسید.
اینم از آقا محمد مهدی ما
متولد سال۴۶بود.و ۶۲/۶/۱ هم پر کشید.
اخوی بزرگتر ماهم اسمش حسنعلی بود.توسال۶۶شهید شد.اون موقع دوتا کوچولو هم داشت.ابتدا مفقود😔شده بود که برادر دیگرم رفت وپیداش کردوپیکرش رو آورد.
آقا حسنعلی هم متولد سال۱۳۳۶بود ودر تاریخ۶۶/۲/۶ هم به شهادت رسید.
این هم یه عکس از برادربزرگترم..👆👆👆
اما پدر عزیزم😊 انصافا یه پیرمرد انقلابی ومقاوم بود.سال۶۲مجروح شد.وهم چون آقاجانش حضرت عباس ع🌺جان نثاری کردوجانباز شد.حتما می پرسین چه طور🤔
دوتا چشمش رو از دست داده بود وتموم بدنش از ترکش پاره پاره بود.ترکش مهره کمرش رو هم از بین برده بود.
این هم از پدر ارجمندم
محمد کارگر عزیزی؛
که بالاخره در سال ۷۵ پس سالها تحمل درد ورنج وزخم های جنگ به فرزندان شهیدش💐پیوست.
اما بخت واقبال من گویا عجین شده بود کاملا با شهدا☺️☺️
چرا؟؟الان می گم بهتون👇👇👇
کم سن و سال بودم وهنوز ازدواج نکرده بودم،شبی در خواب دیدم ازدواج کردم☺️😄 وشوهرم پرواز کرده وبه سمت خدا می رود.
اون موقع ها خجالت می کشیدم از این موضوع با کسی حرف بزنم. اما بعدها وقتی خبر شهادت همسرم رو به من دادن به یاد این خوابم افتادم. اصلا این شهدا از روز اول مال ما نبودن،خدا خودش اونها رو انتخاب کرده بود وبرنامه ریزی همه این کارها با خداست.
با این مقدمه بریم سراغ همسر گرامیم👌👌
تو همون سال ۶۲که برادرم مهدی شهید شد وپدرم مجروح،
همسرمم مفقود الاثر شد.اون موقع۳۲سال بیشترنداشتم ومادر پنج دختر👩 ودو پسر👱
بودم که پسرکوچیکم شیش ماهه بود.
البته پیکر همسرم پس از ۱۶سال انتظار😔 آمد.ومراسم با شکوهی برای ایشان گرفتیم.
ایشون هم همسر عزیز من
شهید محمد علی غفاری دوست هستن.
که محل شهادتشون خیبر بوده ومفقود الاثر شدن.
خب دوستان، جگر گوشه ی💕 این مادر عزیز شهید قربانعلی غفاری دوست می ماند.
که ان شا الله فردا شب با ادامه قرار در خدمتتون هستیم.
#التماس_دعا_
#یا_علی 👋
#شادی_روحشون_صلوات 💕
امینی
